نویسنده: سپنسر دگري[1] فاستر و شركا[2]
برگرفته از دفتر هفتم مجموعه پژوهشهای بنيادی گروه پژوهش دفتر فنی معاونت حفظ و احیای سازمان میراث فرهنگی
معيارهاي تعيين حريم آثار تاريخي– زمستان ۱۳۷۹
خلاصه
فاستر و شركا بهسبب طرحهاي معماري امروزيشان معروف شدهاند، اما آنها بهطور معمول با مكانهاي تاريخي سروكار ندارند. آنها پس از پروژه بسيار موفقي كه در مورد گالريهاي سكلر[3] در آكادمي سلطنتي هنر داشتند، در درمان[4] بناهاي تاريخي چه در بريتانيا و چه در قارهي اروپا براي خود شهرتي كسب كردهاند.
در اين فصل، سپنسر دگري دربارهي سه پروژه بحث ميكند كه همگي آنها بهسبب داشتن بافت تاريخي بسيار اختصاصي، نيازمند رهيافتهاي متفاوتي بودند. در آكادمي سلطنتي هنر، در لندن، مشكل اصلي نحوهي جانبخشي به قسمت مركزي آكادمي با بههم پيوستن دو بخش جداگانه بنا بود كه در سدههاي متفاوتي ساخته شدهبود تا گالريهاي سكلر بهوجود آيد. در نيم، مركز فرهنگي جديد، الحاق يك بناي تازهي مهم به يك بافت تاريخي حساس را بررسي ميكرد. در موزهي بريتانيا در لندن، جايي كه هنوز پروژه در جريان است، فرصتي هيجانانگيز براي بهنمايشگذاردن بخش بيروني يك اتاق مطالعه تاريخي وجود دارد، اتاقي كه ساليان سال از ديد عموم پنهان بود؛ و نيز استفاده از آن بهعنوان كانون مركزي يك فضاي عمومي جديد مرتبط با آرايش شهري، كه از سنتپانكراس[5] در شمال تا پايين رودخانه ادامه دارد.
همانگونه كه او توضيح ميدهد، اين روند نه تنها نيازمند انديشهي بكر است بل از نخستين مرحلههاي پروژه تا تحقق آن به روش دقيق نياز است. او بر اهميت كار تيمي، يك كارفرماي روشنفكر و بالاتر از همه نياز به يك «حامي» كه پروژه را طي مراحل پيچيده تا مرحلهي نهايي ساخت هدايتكند، تأكيد ميورزد.
مقدمه
هنگامي كه از من خواستند اين مقاله را بنويسم، پرسيدند «آيا فكر بكر اين بناها بهصورت ناگهاني در ذهن شما جرقه ميزند يا روندي دقيق، منظم، علمي، و گامبهگام دارد؟» واضح است كه در هر طرح معماري، سهم عمده بر عهدهي الهام است، اما همانگونه كه نشان خواهمداد مطالعه و بررسي گزينههاي ديگر نيز اهميت بهسزايي دارد و از راه روند گامبهگام، يك ايده، ايدههاي ديگر را به چالش ميطلبد. اين روش[6] بهويژه هنگام كار در يك بافت تاريخي مطرحميشود.
همهي پروژههاي موردبحث به بناهاي تاريخي مربوط ميشوند كه در آنجا بافت موجود از ملاحظات عمده در طراحي بودهاست. در طرحهاي ما، الهام بهتدريج از راه يك روند دقيق شكل ميگيرد، روندي كه با بررسي زمينهي تاريخي، ملاحظهي جزييات بافت موجود و سپس تصميمگيري در مورد لايههاي تاريخي توأم است. اجباراً همگي اينها بايد با يكديگر در برابر نيازهاي بنا و بافت آن هماهنگي پيداكنند.
اين فرآيند در تبادل نظر با اعضاي تيم پروژه و بهويژه با مشتري بهوقوع ميپيوندد. ما به تجربه دريافتهايم كه تمامي پروژههاي موفق به تائيد يك فرد نياز دارند. ممكن است فرد از راه كميتهها عمل كند اما بايد در ميان مشترياني كه به پروژه احساس تعهد ميكنند، يك نفر مسئول پروژه باشد. اصلاً مهم نيست كه پروژه چگونه سازمان داده ميشود و چقدر پيچيده است، شما به يك «حامي» نياز داريد. اين امر از همه چيز مهمتر است، بهويژه هنگام كار با پروژههاي پيچيده در بناهاي موجود و مخصوصاً هنگامي كه پروژه زمينه جديدي ميگشايد، زمينهاي كه در تمامي پروژهها به نحوي بايد مد نظر قرارگيرد.
گالريهاي سكلر، آكادمي سلطنتي هنر ، لندن
پروژهي گالريهاي سكلر بسيار مهم بود. مخصوصاً به اين سبب كه نخستين بار بود كه ما در يك بستر تاريخي كارميكرديم، و اينكه آكادمي سلطنتي با مجموعهي شگفتانگيز استعدادهاي معماري و هنرياش، كارفرمايي نقاد و پرزحمت بود. ما در اين پروژه بهعنوان معماران پيشرو، نقش مهمي در مشاركت دشوار تخصصي و حفظ نظارت خود بر كليّت طرح داشتيم. ما از همان آغاز با تيم بزرگي كار كرديم كه جولين هاراپ[7] عضو آن بود، كسي كه در مورد مرمّت بافت راهنمايي ميكرد و عضو ”ميراث انگلستان“ و دپارتمان طراحي شهر وستمينستر بود.
بناي آكادمي سلطنتي در اصل بهدست هيو مي[8] در سدهي هفدهم طراحيشد، با نمايي به پيكادلي كه لرد برلينگتن[9] و ويليام كنت[10] در نيمه سدهي هجدهم به كلي تغييرش دادند. هنگامي كه در دههي 1860 آكادمي سلطنتي به آنجا منتقلشد، ويكترياييها هم گالريهاي اصلي را در محل باغ از عقب به آن افزودند و هم يك طبقه اصلي بالاي خانه برلينگتن ساختند كه اين طبقهي اضافي به گالري ديپلم[11] بدل شد، سوئيتي كوچك براي نشان دادن كارهاي ديپلم اعضاي آكادمي سلطنتي و مدرسههاي آن. هنگامي كه آكادمي سلطنتي به سر نرمن فاستر[12] كه خود عضو آكادمي نيز هست پيشنهاد كرد تا امكان بهبود محيطي درون گالريها را بررسي كند، اين گالريها كه در تابستانها بسيار گرم، و روشنايي آن بيش از حدي بود كه بتوان در آن نمايشگاهي از كارهاي هنري گذاشت، بخش اصلي كار ما شدند. گالريها، فرصتهاي ضايع شده اي بودند و اين امر موجب شدهبود كه اتاقهاي زيباي اشكوب اصلي[13] به پايگاه موقت نمايشگاههاي سيار كوچكتر بدلشود. اجارهي آنها گران، و براي چنين نمايشگاههايي نامناسب بودند.
همچنانكه پروژه پيشميرفت، قضيه پيچيدهتر از بررسي ساده شرايط محيطي سه اتاق ويكتريايي در طبقهي بالاي ساختمان ميشد. لازم بود وضع دسترسي بهطور كامل مشخص شود: چگونه هم مردم و هم آنچه بايد بهنمايش گذاشت با هم به گالريهاي بالا ميرسند. موضوع ضرورت گستردهتر ايجاد اين سوئيت نمايشگاهي در ارتباط با كل بنا نيز مورد نظر بود.
هنگامي كه ويكترياييها، گالريهاي اصلي را پشت آكادمي سلطنتي ميساختند، منطقي عالي در جداكردن بناهاي جديد از خانه اصلي به كمك فاصلهاي سه يا چهار متري داشتند؛ همين فاصله بود كه براي كل پروژه تبديل به يك سرنخ شد. طي ساليان بسيار اين فضا بيشتر تبديل به يك مجراي نورگير نمناك و بدقواره با الحاقات بدمنظر سدهي بيستميشدهبود از جمله توالتهاي عمومي. اين فضاي فراموششده به مركز طرح بدلشد. گالريهاي اصلي درست پشت نماي باغ ساختهشدهبودند همانهايي كه در آغاز سدهي نوزدهم در معرض تغيير طرح قرار گرفتند.
يك مسئلهي مهم كه بايد بررسي ميشد، تعادل ميان آفرينش و بازآفريني بود- (هنگامي كه همه چيز را برداشته ايم) چگونه بنا با هم مرتبط ميشود آنهم هنگامي كه ميخواهيم در آن فضا يك بالابر تازه، پلكان جديد و طبقات تازه در سطوح بالاتر بسازيم. آيا بازآفريني، بايد تقليدي كامل از نماي اصلي باشد يا بايد آنچه راكه در يك دوره رخميدهد، محترم شمرد و در رهيافت طراحي نشان داد؟ آيا بخش الحاقي جديد بايد كاري تقليدي باشد، تقليد سبك تاريخي، يا بايد كاري امروزي باشد، كاري كه منعكس كننده تغييرهاي بهوجودآمده در آكادمي طي چندين سال است؟
در محلي كه بخش الحاقي جديد و كاملاً امروزي، و با شيوه كار ما هماهنگ بود، رهيافتي جديد برگزيديم. هنگام بررسي عناصر تاريخي پروژه، تصميم گرفتيم كه كپي دقيق نماي باغ را بازآفريني نكنيم. اكنون موقعيت كاملاً متفاوت بود- به يك فضاي داخلي تبديل شدهبود با طبقات جديد در سطوح مختلف. گرچه نماي تاريخي قابل رويت است، اما بستر آن با نظم بستر اصلي كاملاً متفاوت است. ما راهبرد استفاده از مواد اصلي و باز آفريني شكل نماي اصلي را پذيرفتيم اما سعي نكرديم كه دقيقاً يك كپي از روي آن به وجود بياوريم.
فضاي بزرگي وجود داشت كه يك پنجره فلزي بزرگ دههي 1950 در آن نصب شدهبود و اصلاحات زيادي بايستي در آنجا انجام ميشد؛ برخي گچبريها اصل بودند كه آشكارا از اثر جديد متمايز هستند. پلههاي تازه و بالابر، به بخش پذيرش جديدالتأسيس گالريهاي اصلي منتهيميشد. در اينجا، از سنگهاي سرپوش بالاي گالريهاي اصلي ويكتريايي الگو برداري كرديم واز سنگهاي سرپوش براي بهنمايشگذاشتن مجسمه بهرهگرفتيم. در گالريهاي جديد هندسه فضاي اصلي را درنظر داشتيم. آرايش و تركيب سه اتاق اصلي را حفظ كرديم اما كيفيت نور طبيعي را تغير داديم و تهويهي پيچيدهاي ارايه كرديم. اين شرايط، بخشهاي بسيار مهمي از خلاصهي ماجرا بود كه در نهايت منجر به ايجاد سقف قوسدار جديدي شد، سقفي كه جايگزين سقف سنگين و تذهيب شده ويكتريايي شد.
راهكار ما بخشي از بنا را در محلي كه خرابهاي بيش نبود تغيير داد و مركز جديدي براي آكادمي سلطنتي آفريد، سوئيتي از گالريهاي كوچك بهوجود آورد كه بهعنوان يكي از بهترينها در دنيا شناخته ميشود. آكادمي از وجود آن بسيار خشنود شد و گرچه اين فرآيند نسبتاً پيچيده بود اما ارزش تمامي اين تلاشها را داشت. گرچه ابعاد پروژه از نظر هزينه و مقياس كوچك بود اما طرح پيشتازي بود كه طيف گسترده اي از پروژههاي ديگر را بهوجودآورد. نخستين بار بودكه در يك بناي تاريخي ثبتشده بهطور عمده دستكاري[14] ميكرديم. اين كار نشانداد كه طرحهاي معاصر ميتواند با نوزايش[15] بناهاي تاريخي با شيوهاي حاكي از همدلي تلفيق گردد. موزهها و بهطوركلي دنياي فرهنگ، اكنون اعتماد بهنفس لازم را دارند تا در رهيافت خود جسارت بهخرج دهند. بسياري از پروژههاي لاتاري و هزاره، تغييرات مهمي در بناهاي ثبت شده بهوجود ميآورند، عجيب نيست كه بسياري از موزههاي لندن متحمل تغييرات مدرن ميشوند، ازجمله پروژه خود ما در موزهي بريتانيا (بريتيش ميوزيم)، مجموعة والاس[16]، سامرست هاوس[17] و موزهي هنرهاي مدرن در بنكسايد[18].
مركز فرهنگي، نيم[19]
اين پروژه حاصل مناقصه بين المللي براي يك مركز فرهنگي جديد در شهر نيمز بود. شهر به مدت سي سال، از دهه 1950 تا دهه 1980 از نحوه اداره مقامات كمونيست محلي رنج ميبرد و تقريباً در اين تاريخ از پا در آمده بود. شهردار جديد ميخواست آن الگو را تغيير دهد و زندگي تازه اي تزريق كند كه احساس هويت، احساس مكان، كانوني اجتماعي، و قلبي جديد به نيمز بدهد. درفرانسه شهردارها چيزي بيش از يك موقعيت افتخاري دارند، آنها سياستمداراني هستند با نفوذ سياسي زياد. اين پروژه بخشي از دستور كار سياسي شهردار جديد را تشكيل ميداد.
نيم شهري بزرگ نيست اما بهسبب يادمانهاي تاريخي اش بهويژه آمفيتئاتر بزرگ رومي و”مزن كره“[20] اهميتي بسيار دارد: كاملترين نمونهي معبد كوچك رومي كه اكنون موجود است. اين يادمان تاريخي بزرگ در ميدان شهر قرار دارد و چند نمونه عالي معماري محلي آن را احاطه كرده اند اما كل منطقه كهنه و ويران شدهبود. آنجا مكان چندان خوشايندي نبود، و خيابانها و توقفگاههاي خودرو آنجا را احاطهكردهبودند. بالاي ميدان يك نماي نوكلاسيك قرارداشت، تنها باقيماندهي ”ساختمان اپرا“[21] كه در دههي 1950 در آتشسوزي ازميانرفت. اينجا يك مشكل متداول شهري وجود داشت كه امروزه بسياري از شهرها به آن مبتلا هستند.
طي نخستين بازديدها، براي پيبردن به عناصر كليدي شهر ،بناهاي اصلي، و ساختار راهها تجزيه و تحليلهاي زيادي انجام داديم. در آنجا يك مسير مورب بسيار مهم وجود دارد كه از مركز به يك بخش تاريخي مهم ديگر يعني باغهاي چشمه[22] كشيده شده است: باغهاي آبي بزرگ در حومه شهر. بنابراين، محوطه مركز جديد در كنار يك تقاطع مهم قرار گرفته است: در محل تقاطع محور مزن كره، با مسير مورب. اين نوع درك يا تجزيه و تحليل شهر تأثير مهمي در تحول طراحي پروژه داشت.
يكي از مسايل اصلي آن بود كه براي ستونبند تاريخي خانه اپرا در محوطهي مركز فرهنگي جديد، چه اتفاقي خواهدافتاد. فقط ستونبند باقيمانده بود اما بايد يا آن را نگهداري ميكردند يا برش ميداشتند؛ معني ضمني اين راهبرد چه بود؟ روزهاي اول ماموريت، بحث داغي در مورد حفظ ستونبند درگرفت . در جانبخشي به اين مركز شهري، آيا بناي اصلي جديد بايد در پس ستونبند تاريخي پنهان ميماند يا بايستي حضورش در آن خيابان مهم و در سرتاسر ميدان احساس ميشد؟ آيا اين بنا بايد مريي باشد و آيا بايستي دوباره از نو احيا شود؟ پس از انجام بررسيها و مطالعات فراوان، شهردار و مردم نيم تصميم گرفتند كه ستونبند، يعني آخرين بقاياي ساختمان اپرا، برچيده شود و بناي جديد نمايان شود. با كمك تعدادي مدل از طرحهاي بديل، شامل نگهداري رواق ورودي يا برداشتن آن، شهردار قانع شد كه عليرغم حفظ مزنكره، اگر بخواهد موضوعي قوي داشتهباشد و ميدان مخروبه را از نو احيا كند، راه حل صحيح آن است كه جسارت بهخرج دهد. حفظ رواق ورودي كلاسيك، راه حل چندان خوبي نبود.
احساس كرديم بسيار مهم است كه رواق ورودي بناي جديد به نحوي روشن در ارتباط با مزنكره باشد . نخستين ايده، ستونبندي ساده بود كه فقط با ستونهايي در گوشهها پشتيباني ميشد، همراه با يك نماي كركرهاي در جلوي ساختمان. اما مقياس آن بهنسبت مقياس كوچك و ظريف معبد بسيار بزرگ بود. بنابراين اين ايده به راه حل ديگري انجاميد: رواقي ستوندار و سازمان يافته تر با تأكيد عمودي محكمتر براي شكستن مقياس. اين طرح خود با ستونبند معبد ارتباط نزديكي داشت. در طرح نهايي يك تأكيد عمودي محكم از ستون در رواق وجود دارد. به اين ترتيب شما از طريق رواق، مسير كوتاهي از پلهها را ميپيماييد تا به ورودي اصلي برسيد. از مركز بنا ميتوانيد وارد ورودي دوم روي خط مورب، در گوشه انتهايي بنا شويد كه شما را به سوي باغهاي آبي هدايت ميكند.
با نگاه به مقطع بنا، ارتفاع مسئلهاي حياتي براي كل طراحي است. دو طبقه فوقاني فضاهايي هستند كه به گالري تعلق دارند، يكي براي نمايشگاههاي موقت و يكي براي مجموعهي ثابت. ورودي اصلي و فروشگاه در طبقهي همكف قراردارند. در طبقههاي پايينتر از همكف، كتابخانه قرار دارد كه در آن كتاب و آلبوم موسيقي و چيزهاي ديگر ميتوان يافت. در دل ساختمان پلكان بزرگي ديدهميشود كه در فضايي مستطيل شكل قرار دارد با نور طبيعي فراوان از بالا -از حياط. در نيم حياط بسيار عموميت دارد. حياط نشانه معماري محلي است. با وجود منازل مسكوني در چهار طرف، به وجود آوردن چنين حياطي يك فرصت محسوب ميشد، گو اين كه با پلكان هايي محصور شده باشدكه تمامي طبقات را به هم ميپيوندد. مطالعههاي انجامشده براي اين منظور بود كه حياط بايد بهطور دائم محصور يا بايد قابل باز شدن باشد. در پي سقف كشويي بوديم تا در تابستان بتوان به فضاي باز دست يافت. در حقيقت تصميم گرفته شد آن را بهعنوان فضاي محصور دائمي با نور طبيعي كافي از بالا حفظ كنند.
هنگام نگاه كردن به نقشهي كلي ميبينيم كه، رابطه ساختمان جديد با ”مزن كره“ عاملي آشكارا تعيينكننده است اما لازم است تاثير آن بر كل منطقه بررسيشود. در حين كار با شهردار، با اين ديد كه رهيافت همگنتري براي چشمانداز كل ميدان و خيابانهاي محصور كنندهي آن بيابيم، جايگاه ساختمان جديد و مكان مزنكره را بررسي كرديم. پروژه تدريجاً مهم شد، حتا به يك پروژه مهم شهري براي مركز نيم بدل گشت.
راهي كه از ميان ميدان ميگذشت بايد باقي ميماند اما فرصتي بود كه تمامي ميدان را از نوسنگفرش كنند و بخش مركزي را به بناهاي پيراموني متصل كنند. اين امر فرصتي بهدست داد تا فضاي معبد رومي با ساختن نمونههاي سنگفرش و تركيبهايي كه ريشه در الگوهاي كفسازي رومي اصيل داشت، ساده شود. از سنگ محلي بهعنوان بخشي از آن راهبرد براي تهيه مكاني زيباتر و منسجم تر، هم براي ساختمان جديد و هم بناي موجود استفاده شد. توقفگاه خودرو را از آنجا برداشتند و فضايي خلق شد تا تعامل قدرتمندتر ميان بناهاي پيرامون ميدان را ممكن سازد. يك موضوع مهم كه در هر طرح شهري حياتي است، جلوهي ساختمانها هنگام شب است. در كار با كلود انگل[23]، مشاور معروف آمريكايي در نورپردازي، نورافكنهايي را با احتياط زياد بصورت توكار در سنگفرش كار گذاشتيم.
زندگي در اين منطقه كاملاً تغيير يافت. ميداني كه زماني فراموش شدهبود، به مكاني محبوب بدل شد با كافههاي متعدد. احساس شگفتانگيز نزديكي با ساختمان جديد، به وجود آورنده كانون اجتماعي جديد براي كساني بود كه در آنجا زندگي يا از آنجا بازديد ميكردند.
39 موزهي بريتانيا (بريتيش ميوزيم)
پروژه موزهي بريتانيا كاملاً به موضوع ترميم بناها در يك بافت تاريخي مربوط ميشود. اين موزه با بيش از شش ميليون نفر بازديد كننده در سال، يكي از پربينندهترين موزههاي دنياست . اين موزه مجموعهي شگفتآوري از گالريهاست اما فضاي عمومي گردشي آن بسيار اندك است. در حقيقت، هنگامي كه شلوغي به اوج ميرسد، گالريها تحملناپذير ميشوند و اين لحظات شلوغ در سراسر سال ادامهدارد. موزه نه تنها مملو از جمعيت است بلكه مسيرهاي گردش نيز بسيار پيچ در پيچ است و همين موجب ميشود كه راه به سختي پيدا شود. آدمهاي بسياري در گالريها هستند و همين امر ديدن گالريها و لذت بردن از نمايشگاه را تقريباً ناممكن ميكند.
بنا داراي يك حياط مركزي است كه امروزه بهندرت كسي آن را ميبيند، بايد از ميان راهروهاي محصور عبور كنيد تا به اتاق مطالعه مدوّر در قلب حياط برسيد. حياط در اصل باغ بسيار زيبايي داشت كه مردم ميتوانستند در آنجا قدم بزنند، تمدّد اعصاب داشته باشند و هواي تازه تنفس كنند. آنجا ريه اصلي موزه بود اما اين وضع فقط دوسال طول كشيد: از سال 1852 تا 1854. در سال 1854 ”سيدني“ برادر ”رابرت سمرك“[24]، شروع بهساختن اتاق مطالعه كرد و در آن منطقه حياط بزرگ كه مركز عمومي موزه بود از دست رفت. در همان موقع، براي ذخيره كتابهاي بيشتر، به اتاق مطالعه بناهاي فرعي افزودند. اين بناهاي اضافي يك بار در جنگ جهاني دوم نابود شد و بعداً دوباره ساخته شد.
جابهجايي اخير كتابخانه بريتانيا به سنت پانكراس در حدود چهل درصد از فضاي موزه را آزاد كرد. از جمله فضايي در حياط –خود اتاق مطالعه– كتابخانه پادشاه و فضاي بزرگي در قسمت شمالي. اين كار هم براي تأمين فضاي بيشتر براي موزه فرصتي بهدست داد هم موجب تغيير بنيادين الگوي گردش در موزه شد. فرصتي است براي برداشتن ساختمانهاي دههي 1950 اطراف استوانه اتاق مطالعه و باز آفريني يكي از بزرگترين حياطهاي لندن. حياط را ميتوان با سقفي شيشه اي محصور كرد و نيز يك طبقه جديد روي سطح اصلي ساخت. اين نقطهي كانوني موزه خواهد شد و از فشار گالريها خواهدكاست و به بازديد كنندگان اجازه خواهد داد تا فضاي بيشتري براي گردش داشته باشند.
بانگاه به مقطع عرضي بنا ميبينم كه طبقهاي جديد بهعنوان اتاق مطالعه در همان سطح افزودهميشود. فضا با يك فلز كم وزن و سقف شيشه اي محصور ميگردد. زير سطح اصلي يك مركز آموزشي جديد خواهد بود و گالريهايي براي مجموعهاي مربوط به قوم نگاري كه از باغهاي برلينگتن بازپسآورده خواهدشد. در مركز اين مكان، اتاق مطالعه بهعنوان كتابخانهي اصلي و مركز اطلاعاتي موزه از نو برقرار خواهدشد. فرض بر اين است كه بخش بيروني اتاق مطالعه كه امروزه فقط بخشي از آن نماكاري شده، با سنگ پوشيده خواهد شد كه به اين ترتيب تبديل به قسمتي از كل حياط ميشود.
اهميت اين پروژه، بيش از ايجاد يك حياط عمومي در مركز موزه است. فرصتي است براي برچيدن توقفگاههاي خودروي حياط جلويي از پيش چشم و ارتقاي كيفيت چشمانداز رسمي. اين امر وجود مسيري را كه به طور مستقيم از ميان موزه بگذرد امكان پذير ميسازد. اين راه ميتواند چندين مركز شهري را به يكديگر بپيوندد. اين پروژه، پروژه اي است كه ما در حال حاضر با همكاري ميراث انگلستان، و شوراهاي كمدن و وستمينستر[25] روي آن كار ميكنيم. به هر حال، مانند بيشتر پروژههاي طراحي شهري، يك شبه نمي توان معجزه كرد.
[1] . Spencer de Grey
[2] . Foster and Partners
[3] . Sackler Galleries
[4] . treatment
[5] . St. Pancreas
[6] . methodology
[7] . Julian Harrap
[8] . Hugh May
[9] . Lord Burlington
[10] . William Kent
[11] . Diploma Gallery
[12] . Sir Norman Foster
[13] . piano nobile
[14] . intervention
[15] . regeneration
[16] . Wallace Collection
[17] . Somrreset House
[18] . Bankside
[19] . Nîmes
[20] . Maison Carrée
[21] . Opera House
[22] . Les Jardins de la Fontaine
[23] . Claude Engle
[24] . Robert Smirk
[25] . Camden and Westminster Councils