برگرفته از کتاب سازه و ساختار در حفاظت از بناهای تاریخی؛ تالیف مایکل فورسیث
نویسنده: دیآیالا و فورسیث
مترجم: سعید محمودکلایه
مقدمه
در کلام سر برنارد فیلدن، حفاظت از بناهای تاریخی به مجموعه اقداماتی اطلاق میگردد که از طریق هماهنگسازی گروهی از تخصصهای حرفهای، از زوال ابنیهای که حفظ و ارتقاء ارزشهای فرهنگی نهفته در آن منظور نظر است جلوگیری میکند. پاسداری موفقیتآمیز از ابنیه و محوطههای تاریخی، بیآنکه آن را به موزه مبدل سازیم، به بهرهبرداری مداوم آن منوط است که مراقبت و نگهداری روزانه را در پی خواهد داشت.
امکان استفاده مستمر از این آثار، ارتباطی مستیم با انطباق آن با استاندارها و شیوههای زیست معاصر و درجایی دیگر، تغییرات همواره موردنیاز در سازه و ساختار بناهای تاریخی خواهد داشت. مهندسی حفاظت را میتوان شاخهای از حفاظت تعریف کرد که به مدیریت بهسازی سازهای ساختمان، به حداقل رسانی تغییرات و افزایش حیات آن برای نسلهای آینده میپردازد.
با وجود نفی مکرر امکان ردیابی سازه در پیشینه معماری، سازه، نخستین عامل تعیینکننده در شکل ساختمان است و ازاینرو، نهایتاً بر ارزش زیباییشناختی بنا تأثیرگذار خواهد بود. سازه، بهمنزله اسکلتی است که توسط ساختمان، به همراه جزییات معماری، تزیینات و پوشش نهایی آن، در قالب پوشش محاط شده است.
ازاینرو، آگاهی از سازه و وضعیت آن، بهمنظور دستیابی به شیوه صحیح حفاظت از معماری ضروری به نظر میرسد. تجزیهوتحلیل دقیق، اعم از کمی، کیفی و یا مطالعه اسناد تاریخی بهمنظور درک تحولات رفتار سازه در طول زمان، تدوین و فرموله کردن عیبیابی مرتبط با وضعیت فعلی سازه و پیشبینی عملکرد آینده آن و نهایتاً یافتن تدبیری جهت اقدامات مداخلانه مناسب، منجر به آشنایی با سازه خواهد شد.
این فصل بر آن است تا تعریفی بر مرزها و شیوههای مهندسی حفاظت و تعریف چهارچوب مشترکی با مطالب فصل آینده داشته باشد. در زیر، تاریخچه مختصری از نگرشهای مداخله ساختاری در ساختمانهای تاریخی از منظر حال حاضر ما ارائه خواهد شد که عموماً بر پایه تحولات حفاظت معماری در اروپا شکل گرفته است.
در ادامه، شرحی از رویکرد کنونی حفاظت سازهای که بر پایه دو راهکار که بعضاً در تناقض با یکدیگر هستند – ایمنسازی و اصالت- خواهد آمد. مدارک بینالمللی رسمی و دستورالعملهای آن بهعنوان منابع اصلی مورد استناد است. در ادامه، ارتباط مؤلفه زمان در هرگونه سیاستگذاری بهمنظور حفاظت به بحث گذارده خواهد شد و نهایتاً این فصل به یک بازبینی مختصر از مطالب کتاب خواهد پرداخت.
تاریخچهای مختصر از مداخله ساختاری در بناهای تاریخی
در اوایل قرن ششم میلادی، امپراتور روم، تئودوریک کبیر، علاقه زیادی به تعمیر و مرمت بناهای باستانی از خود نشان داد. وی یک معمار را برای نظارت بر مرمت کلیه سازههای مهندسی مهم در رم (مانند دیوارهای شهر، قناتها و کلوسئوم که بهواسطه فرسایش و یا جنگ در شرف تخریب بودند) منصوب کرد.
این علاقهمندی به بناهای تاریخی را بهصورت نظاممندتر، میتوان در مطالعات و ترسیمهای معماران عصر رنسانس از ویرانههای تمدن روم ردیابی کرد. از نمونههای جالب آن نیز میتوان به ترسیمات پلان، نما و جزییات طراحیشده از کلوسئوم توسط (Giuliano da Sangallo) اشاره کرد. با وجود اینکه نما بهصورت واقعی از وضعیت ویرانههای دیوار خارجی تصویرسازی شده بود، پلان آن بهصورت دایره در عوض بیضوی و مرتبسازی بر اساس تفسیر دلخواه از شکل واقعی کشیده شده است.
بههرحال معماران عصر رنسانس، تنها به تناسبات و عناصر تزیینی ساختمانهای رومی علاقهمند نبودند بلکه مصالح و فنآوری بهکاررفته در برپاسازی این ابنیه نیز موردتوجه ایشان بود. درواقع، این شاهکارهای مهندسی رومی علیرغم تأثیرات جنگ، متروکه شدن و خطرات طبیعی، تضمین بقای خود را بهصورتی موفقیتآمیز اثبات کرده بودند.
مقبولیت گسترده تکنولوژی ساخت رومی را میتوان در رسالههای مربوط به شیوه ساخت در عصر رنسانس پیجویی کرد. اثر ویترویوس «معماری» نمونهای از آن محسوب میگردد. همچنین شیوههای ساخت رومی نیز بر معماری این عصر تأثیرگذار بوده است. دقت و صحت بالای تصاویر بازسازیشده از ویرانهها که توسط حکاکان این عصر نظیر (Maarten van Heemskerck) و (Giovanni Antonio Dosio) برجای مانده است، این امکان را در اختیار ما میگذارد که امروز بتوانیم وضعیت بناهای مهم قرن شانزدهم را بازسازی کرده و فرضیه خود در خصوص دلایل و حالتهای آسیب و تخریب این گروه از ابنیه را نظاممند سازیم.
نخستین کسی که از دید فنی درباره نگهداری، مرمت و استحکامبخشی بناهای باستانی (با بهرهگیری از ساختاری مشابه با رساله ویتروویوس) مطلب نوشت، لئون باتیستا آلبرتی بود که دو فصل پایانی دهمین کتاب خود را به این موضوع اختصاص داد (Alberti, 1485, English translation published 1988).
وی از قیاسی پزشک گونه که امروزه بسیار موردپسند است بهره گرفت و تحقیقی کامل از علل آسیب و فرسودگی را پیش از تصمیمگیری در خصوص هرگونه اقدام را مقدم دانست؛ اما این لئوناردو داوینچی بود که در آغاز قرن شانزدهم نخستین تفسیر دقیق مکانیکی از عملکرد سازه را همراه با نحوه تعمیر و اقدامات پیشگیرانه ارائه کرد.
آلبرتی و دیگر همعصرانش، بر اهمیت اساسی استفاده مستمر و مراقبت بهمنظور حفظ و نگهداری مناسب از بناهای تاریخی (حتی بهترین نمونههای آن) تأکید داشتند. در کنار بسط این نظریههای نوین، ساختوساز عمومی از این ابنیه متروکه بهعنوان معدن مصالح بهره میگرفت. بهطور مثال از المانهای معماری آن نظیر ستونها و سرستونها در ساخت بنای جدید و یا از سنگهای تراورتن موجود در بنایی چون کلوسئوم بهعنوان مصالح خام تولید آهک استفاده میشد.
نگرانیها در خصوص نابودی میراث فرهنگی و آثار معماری رومی در آغاز قرن شانزدهم، منجر به انتصاب رافائل بهعنوان بازرس این آثار با محوریت نظارت بر کلیه اقدامات مربوط به ویرانههای تاریخی گردید. این امر را میتوان بهمنزله نخستین گام در جهت دخالتهای مدرن دولتی بهمنظور حمایت از بناهای تاریخی تعبیر کرد.
در قرن هفدهم میلادی، این علاقه به آثار باستانی و ابنیه تاریخی به سایر نقاط اروپا -علیالخصوص توسط حکاکان و تصویرگران دورنمای شهرها- صادر شد و ظهور اندیشههای نو از سوی روشنگران این قرن که خواهان جدایی دانش و فرهنگ از اعتقادات دینی بودند، این شیفتگی به معماری کلاسیک را تشدید کرد.
در همین دوره، تشکلهای حرفهای و غیرحرفهای گردآورندگان آثار عتیقه در انگلستان پا گرفتند و تبدیل به مکانی برای بحث در خصوص تجارب و دانش بهدستآمده اعضا در طول سفرهایشان شد. سفرهایی چندساله که مسافران را با شگفتیهای هنر و معماری کلاسیک در یونان و ایتالیا آشنا میساخت.
تغییرات در آموزههای دینی مسیحیت و نحوه عبادت که متأثر از جنبش اصلاحات لوتر و اقدامات ضد اصلاحات واتیکان بود، منجر به تغییرات قابلملاحظهای در معماری داخلی و خارجی کلیساهای سراسر اروپا شد. این تغییرات معماری، اغلب، مشکلات سازهای را که غالباً نیازمند راهحلهای مهندسی بودند، برجسته کرده و ظاهر میساخت.
از نمونههای قابل اشاره، میتوان به گزارش مشهور جیووانی پلنی در خصوص ترکهای گنبد سن پیتر رم در سال 1748 اشاره کرد. این گزارش، امروزه بهعنوان نخستین تلاش، در جهت اعمال تجزیهوتحلیل منطقی و شیوهای مهندسی در خصوص شرح علل حالات آسیبهای مشهود در سازه موجود و پیشنهاد راهکار با کمترین دخالت و تزاحم در ساختار شناخته میشود.
دگرگونسازی معماری کلیساها در بریتانیا، با تغییر فرم عناصر معماری کلاسیک به ساختارهای گوتیک همراه بود و جنبش حفاظت را به بحث میان سبک نئوکلاسیک و احیاء شیوه گوتیک ارتقاء داد. اوج این جنبش را میتوان در مناظرات صورت گرفته در خصوص تعمیرات کلیسای جامع دورهام و سالزبوری در پایان قرن هجدهم مشاهده کرد که اقدامات صورت گرفته از سوی جیمز وایت بشدت از سوی جان کارتر، در صفحات مجله جنتلمنز مورد مخالفت واقع شد.
مفاهیم بازگشتپذیری، راهکار درمانی توأم با احترام به آثار هنری و اهمیت اصالت در قطعات اصلی بهعنوان تجسم کالبدی تاریخ، در طول قرن هجدهم و در حین مرمت مجسمهها و آثار نقاشی، توسط یوهان یواخیم وینکلمن و جیووانی پیترو بللری به ادبیات مرمت افزوده شد.
در ایتالیا، این مفاهیم بهعنوان مبنای رویکردهای مرمت آثار معماری مورداستفاده واقع شد. بهطور مثال، میتوان به اقدامات صورت گرفته از سوی رافائل استرن در تثبیت انتهای ضلع شرقی دیوار بیرونی کلوسئوم در سال 1806 اشاره داشت. در این کار، کلیه قطعات اصیل، حتی قطعاتی که در معرض خطر فروپاشی بودند، حفظ شده و بهصورت متواضعتر نسبت به مصالح اصلی با مواد و مصالحی کاملاً متفاوت که صرفاً جنبه عملکردی داشتند و بدون هرگونه تلاش برای پنهانسازی مداخلات به صورتی که کاملاً از اجزای اصلی قابل تمیز باشند، تقویت شدند.
نتیجه این اقدامات بسیار چشمگیر بود. بااینحال، این رویکرد پر وسواس در تعمیرات سازهای، نسبت به قبل کمرنگتر شد که عموماً بهعنوان نتیجه یک نقد زیبایی شناسانه، میتوان آن را در دومین دیوار حائلی که در انتهای بخش غربی دیوار بیرونی کلوسئوم توسط جوزپه والدیر در سال 1825 اجرا شد، مشاهده کرد. اگرچه بهمنظور تحقق عملکرد ساختاری مشابه، دو دیوار حائل افزوده، تفاوتی در رویکرد مفهومی زمینه گرا با قصد حفاظت ساختاری نخواهند داشت.
در انگلستان، ویلیام آتکینسون رویکردی مشابه با استرن داشت. وی نخستین کسی بود که با درک از خطر آسیبپذیری ماسهسنگ براثر هوازدگی در دورهام، پیشنهاد داد از ملاط مخلوط برای جایگزینی سنگهای خوردشده با مقطع جدید استفاده شود. وی، پیشنهاد استفاده از سیمان پارکر را داد. گونهای از آهک هیدرولیکی که از فرایند عملآوری آهک از سنگ بث به دست میآید و امروزه بهعنوان سیمان رومی شناخته میشود. این رویکرد استحکامبخشی، بعداً در دستورالعمل (RIBA) و بیانیه (SPAB) باقی ماند.
هر دو شیوه برشمرده در فوق تا حدودی همزمان با یکدیگر بودند و درحالیکه اغلب دستورالعملها و نوشتهها در خصوص مراقبت از بناهای تاریخی در آغاز قرن نوزدهم بر گزیدن شیوهای علمی توأم با احترام به ارزشهای تاریخی و باستانشناسانه این آثار را توصیه میکردند، اما در عمل، بهطور قابلتوجهی تخریب و بازسازی با نیت برجستهسازی و شکوهمند سازی یک دوره خاص تاریخی و یا یک سبک معماری صورت میپذیرفت.
بخصوص در فرانسه، سبک گوتیک بهعنوان میراث اصیل معماری ملی انتخاب شده بود. اقدامات قابلتوجهی بر روی قلعهها و کلیساها صورت پذیرفت که یا بهواسطه نیاز واقعی به اصلاح بود و یا بهمنظور حذف الحاقات دورههای دیگر در پیروی از بازسازی سبکی که در تاریخ با تصویر ویوله لودوک شناخته میشود.
با وجود آنکه یافتن ارتباط میان خطمشی اقدامات مرمتی ویوله لودک و آنچه امروز در جریان است غیرممکن به نظر میرسد، اما منصفانه آن است که بگوییم، فعالیتها و نوشتههای وی در فرانسه، زمینهساز تبلور ایدئالهای خاصی از مرمت شد که به کلام خود وی، شامل بازگرداندن بنا به وضعیتی از کمال است که ممکن است (پیش از آن) در هیچ زمانی وجود نداشته باشد.
بر این اساس، مرمتگر مجاز است که در قالب بازسازی سبکی اقدام به یک دروغ تاریخی نماید. این خطای تاریخی در برخورد با نمازخانهها و کلیساهای جامع که در طول دو – سه قرن از آغاز رومانسک تا پایان رنسانس تکامل یافته بودند -چه در سبک و چه در ساختار- بیشتر نمود پیدا میکرد.
از منظر حفاظت سازهای، سهم عمده ویوله لودوک را باید علاقه وی و مطالعات دقیقش در خصوص تکنیکهای ساخت قرونوسطا و مصالح مصرفی این دوره دانست و همچنین، تشخیص این مطلب که فرمهای معماری حاصل یک نتیجه منطقی از اصول سازهای هستند و بهنوبه خود، به رفتار مصالح ساختمانی وابستگی دارند.
در بازسازی و تعمیر، ویوله لودوک حامی استفاده از مصالح یکسان با اصل بود، اما بلوکهای سنگی جدید، جایگزین نمونههای هوازده شدند و در مداخلات بعدی، با استفاده از فولاد در محل الوارهای اصیل (با فرم سازهای و عملکرد یکسان) موافقت کرد.
در انگلستان و در همان دوره، جنبشی انتقادی برعلیه بازسازی سبکی به رهبری جان راسکین آغاز شد. راسکین، بیش از هر کس تا پیش از آن زمان، نگران احساس تاریخی نهفته در جدارهای با مصالح هوازده همراه با ترکیب معمارانه و اندود آن، بهمثابه ارزش اصلی یک ساختمان تاریخی بود. این چیزی است که وی بهعنوان فرایند خلاقیت و در نتیجه اصالت یک بنای ویژه توصیه میکند.
ازاینرو، مرمت تنها میتوانست در تغییرات بافت یا معماری دیده شود و درهرصورت گمراهکننده بود. بخش عمده از کار وی در دفاع از معماری گوتیک در برابر جریان غالب نئو کلاسیک بود. بااینحال، خود وی نیز در سالهای بعد، اغلب در برابر فریبکاری حاصله از جنبش احیای گوتیک صحبت میکرد. همانگونه که وی برای مداخله ساختاری، مدافع استفاده از میلههای اتصال و آنکر در ساختمان، بهمنظور متوقف سازی ترکها و اثرات ناشی از حرکت بود و بهمنظور کاهش مداخلات، وی خواهان تقویت دائم بهجای بازسازی بخشی از ساختمان و یا اثری که در شرف تخریب است.
اعتراض اصلی معاصران راسکین به وی، در اندیشههای بیشازحد رادیکال وی بود که اگر بهعنوان قانون در نظر گرفته میشدند، باعث میشد که بسیاری از ساختمانهای موجود، غیرقابل استفاده باقی بمانند.
سرانجام، دیدگاههای سر گیلبرت اسکات در خصوص بناهای تاریخی که در سال 1862 در مقالهای عنوانشده بود، بهعنوان مجموعهای از قوانین عملی در سال 1865 توسط موسسه سلطنتی معماران بریتانیا (RIBA) و تحت عنوان حفاظت از بناهای باستانی و بقایا (ی بناهای تاریخی) ارائه گردید.
این سند، نهتنها رویکرد روششناسی اساسی و اخلاقی را در خصوص حفاظت از بناهای تاریخی در خود مستتر داشت، بلکه به شرایط درگیرسازی سازمانها، بخش خصوصی و نقش تخصصهای گوناگون میپرداخت. مقاله اسکات، در انگلستان بسیار تأثیرگذار بود و امروزه نیز، بسیاری از اقدامات حفاظتی را پوشش میدهد.
یک دهه بعد، در سال 1877، ویلیام موریس انجمن مراقبت از بناهای باستانی (SPAB) را پایه نهاد و طی بیانیهای اعلام کرد که مراقبت و تعمیرهای بهمنظور حفاظت، میبایست که بر پایه اصول حفاظتی صورت پذیرد. از همه مهمتر، اصالت در بناهای تاریخی را بهمثابه اصالت در مصالح موجود در بنا، متعلق به هر دوره و سبک که در طول حیات بنا بدان افزوده شده بود، میدانست.
متعاقباً، هرگونه جایگزینی کهنه با نو – و یا تعمیر- منجر به از دست رفتن اصالت و ارزش میشد و ازاینرو ممنوع بود. تأثیر این انجمن (SPAB) نهتنها بر انگستان بود، بلکه در سراسر اروپا، اعضای آن درگیر مباحثه و یا محکوم کردن اقدامات مرمتی پیرامون آثار بینالمللی بودند.
ایمنی و حفاظت: دوگانگی؟
امروزه، درحالیکه روشهای متفاوتی در کشورهای مختلف غالب هستند، شیوههای مراقبت از بناهای تاریخی در سراسر جهان، متأثر از منشور ونیز که در سال 1964 صادر شد، تنظیم میگردند. این معاهده توسط نمایندگان شانزده کشور جهان در قالب شورای بینالمللی بناها و محوطههای تاریخی (ICOMOS) تنظیم و امضا شد.
از این تاریخ به بعد، معاهدات بسیاری امضا شد و کشورهای زیادی به این تشکل پیوستند. تأمین منابع مالی ایکوموس توسط یونسکو، بخش آموزشوپرورش و توسعه فرهنگی سازمان ملل متحد، صورت میگیرد.
اقدامات فعلی مهندسی حفاظت در انگلستان، پس از چند پروژه تاریخی که در اواخر قرن بیستم انجام شد، شامل کلیسای ایلی، کلیساهای یورک مینستر و سن پل و از همه متأخرتر قلعه وینزر، توسعه یافت. الگوی فعلی، منتج از ارزیابی انتقادی این پروژهها و نظارت بر عملکردشان پس از گذشت چند دهه بود.
از همه مهمتر، نیاز بهجایگزینی مدلهای تحلیلی و ارزیابانه که تفاوت اساسی میان رفتار مواد و مصالح سنتی و مصالح مهندسی (مصالح بنایی و چوب در تضاد با فولاد و بتن مسلح) در اینجا مشخص میشود. دیگر اثرگذاری آن بر فرایند حفاظت سازهای را میتوان در افزایش ضریب آگاهی در خصوص آسیبپذیری بناهای تاریخی در برابر بلایای طبیعی – نظیر زلزله، آتشسوزی و طوفان- و نیاز به سیاستهای کاهش آسیب، مداخلات بهمنظور تقویت با رعایت احترام به یکپارچگی تاریخی، عنوان کرد.
هرگونه دخالت ساختاری، میبایست توسط چهار اصلی که نخستین بار توسط انجمن حمایت از بناهای تاریخی (SPAB) پیشنهاد شد، قانونمند گردد. حفظ مطابق آنچه گفته شد، حداقل مداخله، تعمیرات به شکل قابلتشخیص و نهایتاً برگشتپذیری مداخلات. این موارد همچنین، موقعیت کنونی میراث فرهنگی انگلستان را نشان داده و هسته استاندارد بریتانیا به شماره 7913 که در سال 1998 تحت عنوان راهنمای اصول حفاظت از بناهای تاریخی، مصوب شد را تشکیل میدهد.
علاوه بر این چهار قانون، توصیه بر این که باید به تأثیر تعمیرات موضعی بر کل ساختار از هر دو منظر فیزیکی و زیباییشناسی توجه شود و جلبتوجه به این سؤال که آیا لزوم دیده شدن این تعمیرات قابلقبول بوده و میزان سادگی و وضوح در تشخیص آن تا چه میزان میبایست باشد. اصولی مشابه با این، اساس قوانین عمده بناهای تاریخی موجود در جهان غرب را شکل میدهد.
مهندسی حفاظت میتواند بهعنوان فرایند درک، تفسیر و مدیریت میراث معماری بهمنظور تحویل آن به آیندگان بهصورتی ایمن تعبیر گردد. اصطلاح ایمن، بهطورکلی به تجسم ایدهای اطلاق شده که نهادها و افراد مسئول مراقبت از بناهای تاریخی در راستای حصول اطمینان از ایجاد تعادل میان حداکثر استفاده عمومی و خصوصی از این اماکن در برابر حداقل از دست دادن یکپارچگی و ارزش اقدام کنند.
استفاده ایمن از محیط ساختهشده توسط تهیه استانداردها و کدهای اجرایی بهوسیله نهادهای ذیصلاح، با فرض نقطه مرجعی از سطح معینی از ریسک در جامعه که عموماً قابلقبول تلقی میشوند تنظیم میگردد. پایدارسازی سازهای و استحکامبخشی یک ساختمان، بههرروی، تنها یکی از مؤلفههای تعریف استفاده ایمن از آن است.
تضاد میان استاندارهای استحکامبخشی و فلسفه مرمت اغلب ناشی از این واقعیت است که نه خود استانداردها، بلکه فرایند دستیابی بدانها بر پایه و اساس مصالح، فنآوری و روندی جدید صورت میگیرد. ارزش در نظر گرفتهشده برای یک بنای تاریخی، نهفقط به دلیل قدمت آن، بلکه از آن مهمتر بهواسطه منحصربهفرد بودن، انحراف آن از شرایط عادی و تا حد معینی آنچه آن را استاندارد مینامیم، خواهد بود. این مسئله بهمنزله این است که معناداری و اصالت ساختمانها، کیفیتی است که حفظ آن حیاتی است.
ازاینرو، اینگونه به نظر میرسد که رویکردهای فلسفی در دو فرایند ایمنسازی و حفاظت از ساختمان در تضاد هستند؛ اما این موضوع، بهطور کامل صحیح نیست، همانگونه که ساختوساز در طول تاریخ، متأثر از استانداردها و دستورالعملهایی- اگرچه به میزان کمتر و بر پایه دانشی متفاوت- بوده است.
در اینجا موظفیم تا به یک بازتعریف از سطح خطر مربوط به استفاده از بناهای تاریخی بهگونهای که جامعه آماده پذیرش مصالحه آمیز آن برای حفظ آثار باشد و توسعه مجموعه متفاوتی از استانداردها، فرایند ارزشگذاری و اطمینان از انطباقپذیری ساختمان دست بزنیم. توسعه این مجموعه قوانین، بهوضوح عملی است که نیازمند مؤلفههای گوناگونی از اجتماع و تخصص در کنار یکدیگر است.
فرایند بررسی و ارزیابی ساختمانها و سازههای موجود – نه لزوماً از منظر ارزشهای میراثی – شاخهای از مهندسی عمران است که بهخوبی توسعه یافته است. این دانش، هر زمان که تغییری برای کاربری ساختمان پیشنهاد میشود و یا هنگامیکه اتفاق غیرمنتظرهای رخ میدهد که بر پایداری سازهای و قابلیتهای آن تأثیرگذار باشد، موردنیاز است؛ اما شیوه کار و تکنولوژی توسعه یافته بدین منظور، عموماً بهمنظور تطبیق با همان استانداردهایی است که برای ساختمانهای جدید تنظیم شده است.
مسئلهای که در اینجا مطرح میشود این است که آیا شیوهها و فرضیاتی که توسط مهندسین سازه برای ساختمانهای جدید قاعدهمند شده است، قابلتعمیم به ساختمانهای تاریخی دارای ارزش میراثی، با توجه به تلاش برای حصول اطمینان از ایمنی و حفظ یکپارچگی در کنار یکدیگر، خواهد بود.
در این شرایط، مهندسی حفاظت را میتوان بهمثابه استفاده از تکنیکهای تحلیل و طراحی بهمنظور ارزیابی ظرفیت سازهای عناصر و یا کل ساختار که ممکن است تاریخی، منسوخ و یا در اصل غیر مهندسی باشد، عنوان کرد.
یک سازه ایمن، ممکن است به سازهای اطلاق شود که بدون اینکه برای استفاده نامناسب گردد، در برابر بارهای طراحیشده مقاومت کند و به بیانی دیگر، قضاوت در خصوص ایمنی، بر پایه عملکرد قابلانتظار در برابر اقدامات پیشبینیشده انسانی و محیطی صورت خواهد پذیرفت.
عموم ساختمانهای ساختهشده تا پیش از قرن نوزدهم، بر اساس استانداردهای سازهای طراحی نشدهاند، بلکه به قواعد سرانگشتی و معیارهای کلی هندسی، از تجربیات ویرانیها استخراج شدهاند. این تجربیات انباشت شده درنهایت از عملکرد گذشته و جمعبندی آن در خصوص رفتار آتی جهت کاربری اعطایی پایهگذاری شده است. به این معنا، رویکرد امروز برای طراحی سازهای، متفاوت از گذشته در اکتفا به شواهد ناشی از تجربیات، مدون شده، توجیهپذیری علمی یافته و نهایتاً بر اساس مؤلفههای مختلف دستهبندیشده است. کوتاه کلام، بر اساس یک مبنای علمی تهیه شده میگردد.
دو رویکرد طراحی – سنتی و جدید – چندان در فرایند زیربنایی که بهعنوان شیوه عمل دنبال میکنند، متفاوت نیستند. این بدان معناست که در اصل، شناسههای جدید، قابل انطباق با سازههایی هستند که از شناسههای قدیمی تبعیت میکند، اما در عمل، بهمنظور ارزیابی واقعی یک بنای تاریخی، مهندس سازه نیازمند است که در همان مسیر منتج به برآیند تجارب سنتی، طی طریق کند. در نتیجه، کارشناس سازه، نیازمند است تا با هر دو دانش ساختمانهای سنتی و دانش مهندسی روز آشنا باشد. شیوه مناسب یافتن تخصص و دستیابی به این دانش سنتی.
چگونگی قضاوت در خصوص ایمنی
در اغلب موارد، مداخله سازهای یا تعمیر بهمنظور بازگرداندن ظرفیت اصلی سازهای است، یا قصد افزودن ظرفیت و توان موجود را دارد و یا زمینه یک رفتار سازهای اضافی را فراهم میکند، مثلاً افزودن ثبات و توان جانبی به سیستمی که احتمالاً تا پیش از آن، آن را نداشته است. ازاینرو، معقول است که فرض کنیم انتخاب مصالح، میزان تغییرات، بازگشتپذیری و حتی سطح ایمنی، الزاماً توسط نوع مداخله هدایت میشود.
این تمایز مفهومی بین تعمیر و تقویت میتواند چهارچوب محکمی برای دستورالعمل منطبق سازی با استانداردهای امروزی باشد و یا مناسبتر از آن، برای تعریف مجموعه استانداردهای جداگانهای که بر اساس ایده بهبود عملکرد جایگزین انطباق با گزارههای موجود در خصوص ساخت بناهای جدید گردد.
دو مطلبی که در فوق شرح آن رفت، اکتساب قدرتمند دانش و اندازهگیری قدرتمند کارایی، طی سی سال گذشته بهطور کامل توسط متخصصان و دانشگاهیان مورد بحث قرار گرفته است. یک مثال خوب از پیکره مورد توافق دانش و رویکردی که تا کنون به دست آمده، حداقل تا جایی که فرهنگ غرب نگران است، در توصیهنامههای کمیته علمی بینالمللی ایکوموس در خصوص تجزیهوتحلیل و مرمت سازههای میراث معماری (ISCARSAH) مندرج است.
مبانی این کمیته با مشخصسازی فرایند بازشناخت، آسیبشناسی، درمان و کنترل، یک ارزیابی قوی از ایمنی در کنار حفظ یکپارچگی را منجر خواهد شد؛ که شامل مجموعهای از کلیه اطلاعات مربوطه، شناسایی رابطه میان علت و معلول، تدابیر اصلاحی و نظارت بر تأثیرات آن خواهد بود.
این شیوه، با آنچه در خصوص ارزیابی بناهای جدید به کار گرفته میشود، متفاوت نیست. بلکه، تفاوت آن در منبع اطلاعات، تفسیر آن و مخصوصاً چگونگی قضاوت نهایی در خصوص سطح ایمنی به دست آمده خواهد بود. برای بناهای تاریخی، بسیاری از اطلاعات بهجای اینکه کمی و نظاممند باشند، کیفی و روایی خواهند بود.
آیا قضاوت در خصوص سطح ایمنی بر پایه چنین اطلاعاتی میسر است و آیا میتوان چنین دادههایی را بهمثابه آنچه مهندسین از طریق شیوههای نظاممند کمی به دست میآورند تلقی کرد؟ بهطورمعمول، دیدگاههای امروزی ایمنسازی شامل سطح قابل قبولی از عدم قطعیت در ارتباط با هرگونه اطلاعات در خصوص مصالح و عملکرد سازهای است. درواقع، اطلاعات گردآوریشده و پردازش میشود تا اطلاعاتی با سطح معینی از عدم قطعیت که موردپذیرش افکار عمومی باشد، فراهم آید.
در مورد یک ساختمان تاریخی و یا ساختمانی غیر مهندسی، عدم قطعیت هر داده متغیر است و ممکن است به نظر کارشناس بستگی داشته باشد. بهبیاندیگر، این موضوع به اینکه کارشناس سازه چه میزان این دادهها را قابلاعتنا بداند و چگونه در هنگام استفاده از آن اعتماد میکند، وابسته خواهد بود. این سطح اعتماد در ارتباط مستقیم با میزان پایگاه دانشی موجود در نزد متخصص در خصوص فرم خاص ساختمان خواهد بود.
این دانش میتواند در زمان مناسب با تکنیکهای عیبیابی غیر مخرب و یا نیمه مخرب -که به تعیین محل و شناسایی آسیبها و ارتباط آنها با علل محتمل کمک میکند- تکمیل گردد؛ و همچنین در به دست آوردن اطلاعاتی از خصیصههای مکانیکی مصالح بهکاررفته مفید خواهد بود.
بر اساس اطلاعات به دست آمده، مهندس نیازمند این است که در ابتدا، تمام مدلهای سازهای ممکن را با بیانی قاطع از چگونگی هر یک از طرحهای ویژه حفاظتی در نظر بگیرد. امروزه، در این کار از نرمافزارهای کامپیوتری که امکان به دست آوردن نتایج نسبتاً سریع و ترکیبی در خصوص بخش نسبتاً بزرگی از فرضیههای اولیه را میسر میسازد، کمک گرفته میشود.
در این شیوه، رفتارهای متفاوتی که سازه احتمالاً خواهد داشت، قابلبررسی شده و عوامل ایمنی مربوطه تخمین زده میشود. بههرحال لازم است در نظر گرفته شود تا حد معینی، مدلهای تا حدودی پیچیدهتر، نتایج کمتر قابلاعتمادی خواهند داشت. مگر در مواردی که پیچیدگی مدل با کاهش چشمگیر عدم قطعیت اطلاعات اولیه همراه گردد.
ازاینرو در هر مرحله از ارزیابی، تجزیهوتحلیل با بیشترین سادهسازی صورت گیرد. در ابتدا محافظهکارانهترین مدلسازی انجامشده و تنها در صورتی که حاشیه امنیت کافی مربوطه میسر نگشت به سمت مدلهای پیچیدهتر و تصفیه شده تر پیش خواهیم رفت.
چنانچه بخواهیم مدل سازهای و نتایج تحلیل برای فرایند حفاظت مفید واقع شود، نیاز است که کلیه اطلاعات مربوط به سازه را، هرچند که بهطور طبیعی مکانیکال و کمی نیستند، داشته باشیم. ازاینرو این سؤال مطرح میشود که دانش کیفی، چگونه قابلتبدیل به اطلاعاتی متناسب با محاسبات خواهند شد؟ دستورالعملهای عمومی جهت سادهسازی نسبی شرایط را میتوان به شرح زیر عنوان کرد:
- ترکهای موجود: تقلیل اضافات؛ شامل ترکهایی که در مسیر محورهای انتقال نیرو نیستند.
- نواقص موجود: کاهش ظرفیت بهصورت موضعی؛ بهطور مثال کاهش سطح مقطع موجود
- چرخش نسبی بین اعضا: آگاهی از نحوه اتصالات و کارکرد مفاصل
اما درنهایت امکان استفاده از اطلاعات کیفی اتکای کامل دارد به توان متخصص در تفسیر صحیح آن و ترجمه آن ازلحاظ ساختاری
انتخاب چهارچوب زمانی مناسب
هنگامیکه پدیدههای مؤثر بر ساختمانهای تاریخی تحت ارزیابی، مشخص شده و احتمالاً اندازهگیری شدهاند، قضاوت نهایی در خصوص میزان ایمنی شرایط کنونی و آنچه برای بهبود و تقویت این ایمنی مورد نیاز است، بستگی کامل به درک مهندس نسبت به سیر تحولات زمانی آن پدیدار خواهد داشت.
ازاینرو، مؤلفه زمان که تا کنون بدان اشاره نشده است، متغیری ضروری در تعریف مداخلات – چه کمی و چه کیفی – خواهد بود. مؤلفه زمانبر تمامی جنبههای یک پروژه حفاظتی تأثیرگذار خواهد بود.
- پیش از همه، عمر باقیمانده مورد انتظار از سازه.
- فاصله زمانی مورد انتظار از ارزیابی بعدی. بهطورمعمول، این اتفاق در خصوص نمازخانهها و کلیساهای جامع هر 5 سال صورت میپذیرد که عموماً به بناهای درجهیک از فهرست بناها تعلق میگیرد و نه لزوماً برای میراث معماری خردتر که عموماً هر 10 یا 25 سال -بسته به موقعیت و ارزش اقتصادی آن – مجدداً مورد ارزیابی قرار میگیرند.
طول عمر مورد انتظار از نتایج مداخلات. بهطورمعمول، مهندسین در یک ساختمان جدید با پیشبینی طول عمر 50 ساله طراحی میکنند که هر دو عامل وضعیت بارگذاری مورد انتظار و ویژگیهای مصالح در این طول عمر پیشنهادی تعریف میشود.
- تغییرات در زمان بارگذاری خارجی و خطرات مربوط به وقوع حوادث طبیعی. در طراحی ساختمانهای معمولی، عموماً رقم احتمالی برای وقوع حوادث طبیعی (10 درصد) در نظر گرفته میشود که بر طول عمر ساختمان (پنجاه سال) چندان تأثیر نخواهد داشت. برای ساختمانهای میراثی، بهویژه آنهایی که ارزش زیادی دارند تمایل به این است که بدترین سناریوی ممکن در نظر گرفته شود که معمولاً توسط بدترین رویدادی که در این منطقه اتفاق افتاده تعیین میشود.
- نهایتاً، بازه زمانی پروژه. بسته به زمانی که مقدمات کار آغاز میگردد، پایش پدیدارهای وابسته به زمان در انواع مختلف میتوانند در محل خود قرار گیرند که از آن اطلاعات ارزشمندی به دست خواهد آمد. اگر پدیدارها مهمتر باشند، لازم است تا جدول زمانبندی پروژه، برای پایش مناسب تغییر یابد. پایش در حین دخالت و پسازآن، بخصوص اگر دخالت در جهت رفع نواقص باشد، بهمنظور ارزیابی برآیند اقدامات خود باشد، از اهمیت بالایی برخوردار است. پایش در طول زمان میتواند بهعنوان پیمانه مقدار و حد هرگونه دخالت استفاده شود.
از همه مهمتر، مؤلفه زمان بر کل مفهوم برگشتپذیری تأثیر خواهد گذارد و درواقع برگشتپذیری یک اصل اساسی در حفاظت به شمار میرود. این اصل بر این ملاحظه شکل گرفته است که دانش امروز ما از رفتار سازه و مصالح، ممکن است که تابع محدودیتهایی باشد، اما تحقیقات آتی و توسعههای احتمالی تکنولوژیکی، راهحلهای بهتری را به همراه خواهد داشت. در این زمان، میتوان دخالتها را بهسوی پایا بودن سوق داد.
بنابر این گفته، عملکرد سازهای آن، بیش از طول عمر مورد انتظار از دخالت، کموبیش باید ثابت و قابلاعتماد باشد. مصالح با پایداری بیشتر منجر به دخالتهایی با برگشتپذیری کمتر خواهند شد. در این رابطه، ممکن است مفهوم عقب نشستگی -سقوط بخش کوچکی از واژگونی نهایی- مناسبتر باشد.