برگرفته از دفتر چهارم مجموعه پژوهشهای بنيادی گروه پژوهش دفتر فنی معاونت حفظ و احیای سازمان میراث فرهنگی
تجربههاي حفاظت از بناها، محوطهها و شهرهاي تاريخي جهان – زمستان 1379
نکاتی در مقدمه
در سیزدهم سپتامبر 1958، انجمن شهر «اوربینو» قطعنامهای بهنام «طرح جامع توسعه منطقه اوربینو» تصویب کرد. نه قطعنامه و نه دستورکار آن هیچیک به تأیید «وزارت کارهای عامه» نرسیدند. در چنین شرایط سیاسی نامناسبی، مدیران و معاونان و مسئولان و اقلیت محافظهکار به هرگونه همکاری مدیران محلی و شهرسازان ـکه هردو یکسان تنظیم توسعه را در منطقه لازم میدانستندـ مخالف بود.
روزنامههای محلی به بحث درباره طرح پرداختند و هرکس بسته به گرایش سیاسی و وابستگیاش به جناحهای گوناگون در برابر آن جبههای گرفت. علاقه همگانی جلب شد و مردم اوربینو رفتهرفته دریافتند که طرح شهرشان تنها جنبه فنی ندارد بل رویدادی گسترده است که یکایک آنها را در حال و آینده علاقهمند خواهد کرد. با نگاهی به رویدادهای پیشآمده خواهیم دید که این ویژگی مخالفتهایی را با طرح پدید آورد.
در آغاز، تنها سند برنامه، مقالهای تحقیقی درباره وضع موجود بود. این مقاله به یکی از کمیسیونهای «وزارت کار» ارائه شد، وظیفه کمیسیون این بود که درستی بررسیهای طراحان و مقامات محلی اوربینو را ارزیابی کند تا در صورت تأیید صحت آن، درباره مجوزِ پیگیری برنامه تصمیم بگیرد.
گذشته از برخی رفتارهای ناپسند و پرسشانگیز در تاریخ ایتالیا این اندازه توجه به مسائل شهری کمتر دیده شده است. مجوز رسمی دولتی برای پیگیری برنامه نزدیک یک سال پس از نخستین جلسههای کمیسیون فراهم شد. در این زمان، دیدگاهها دگرگون شده بود و حتی تندروترین کسان دریافته بودند که ایتالیا در آستانه از دست دادن همهچیز حتی جایگاه کمنظیر خود است، مگر آنکه در آن توسعه به نظم در آید.
«طرح جامع توسعه» و «طرحهای تفصیلی مرکز تاریخی» پیگیری شد و سرانجام شهر در شانزدهم ژانویه 1964 دیدگاههای گوناگون را در مجموعهای واحد گرد آورد. پیوسته، با گروههای حکومتی و سیاسی محلی، متخصصان، معلمان و خبرگان و مردمی با پشتوانههای اجتماعی گوناگون، دوستداران جامعه و محیط بومی (که در آن هنگام همه تنها به مشکلات موجود مینگریستند) مشاورههایی میشد.
در پی شرایط تازه که دریافت کمکهایی را از جاهای گوناگون ممکن ساخت، طرح چنان تدوین شده است که بتواند ایدههای دیگری را نیز بپذیرد و به گروههای گوناگون با زمینههای بسیار متفاوت، ازجمله متخصصان، فرصت داده شد که در شناسایی دقیق مشکلات و بحث درباره اقداماتی که باید انجام شود، شرکت کنند.
«انجمن مهندسان شهر» که در همه مرحلهها شرکت داشت؛ در انجام تحقیقات آغازین و تهیه پیشنویس «طرح جامعه توسعه» از کمک این گروهها برخوردار بود: مأموران اداره شهرداری؛ کمیته مشاوره برگزیده شهردار که به شش کمیته فرعی تقسیم شده بود.
هر کمیته فرعی یکی از موضوعهای مطرحشده در تحقیق مقدماتی را بررسی میکرد؛ انجمن استادان دانشگاه که بینانگذار آن رئیس دانشگاه آزاد بود؛ گروهی از دانشجویان دانشکده معماری «ونیز» برای ارزیابی وضع ساختمانها؛ گروهی از دانشگاهیان دانشگاه علوم اجتماعی دانشگاه علوم اجتماعی اوربینو برای گردآوری آمار تعداد خانوار در واحد مسکونی در چند محدوده گزیده شهر، در تهیه پیشنویس طرح تفصیلی این افراد همکاری کردند: نمایندگان انجمن مهندسان شهر (که در کار ارزشگذاری زمین و برخی مسائل مربوط به سرمایهگذاری نیز همکاری کردند)؛ برخی از کمیتههای فرعی مشاوره؛ دانشکده معماری ونیز. همچنین پروژه در مرحله بررسیهای آغازین و تهیه پیشنویس طرح تفصیلی از کمک دو معمار به نامهای «کارلو کارتزی» و «پائلو سِککارِللی» بهرهمند بود. معماران «مابیکا رسی» و «پیروبولیرنی» و نقشهبرداری «فیلیپو میکلی» نیز در مرحله طرح تفصیلی یاری نمودند.
سوای منابع معمول اطلاعات، مهمترین منابع اطلاعات ما عبارت بودهاند: بایگانی شهرداری؛ کتابخانه خوب و کامل دانشگاه آزاد؛ شعبه محلی بایگانیهای ایالتی؛ همچنین تماس مستقیم با کسانی که بهدلیل شغل یا مطالعات خود میتوانستند در زمینههایی که در دیگر منابع اطلاعاتی نبود، یاری رسانند، در مورد اخیر استادانی که فرهنگ شفاهی در سینه داشتند نیز در فهرست ما جای گرفتند. تماس مستقیم با مردمی با پیشینههای اجتماعی بسیار متفاوت از نخستین مراحل این پروژه پیچیده آغاز شد و در هر دوره بهگونهای طرح را بهبود بخشید؛ به هنگام بازنگری طرح با بحثهای گسترده و پدیدآوردن برخوردهای روشنفکرانه و امروز با ایجاد برخوردهای سیاسی همگانی.
جغرافیای منطقه و تحرک جمعیتی
اوربینو در استان «مارکه» در میان درههای «فُلیا» و «متارو» قرار دارد. خط آهنی کند و بری از خدمات کافی آن را به «پزارو» و «فانو» متصل میکند. فاصله این شهر از راه زمینی تا رم 267 کیلومتر و تا فلورانس 194 کیلومتر است. مهمترین مسیر ارتباطی آن، بزرگراهی فرسوده بهسوی پزارو است که 26 کیلومتر طول دارد.
این بزرگراه شهر را به حفظ ارتباطی اصلی در کنارههای دریای آدریاتیک میپیوندد. این شهرستان گسترهای وسعت 22799 هکتار را در بلندایی میان 82 تا 637 متری بالای سطح دریاهای آزاد، در برمیگیرد. بهسال 1965 جمعیت آن 17538 نفر بوده است که تراکمی برابر 77/0 نفر بر هکتار را پدید میآورد.
شهر 450 متر بالاتر از سطح دریا. روی دو تپه ایستاده است. پهنه ساختهشده بهتقریب 120 هکتار و جمعیت آن 7495 نفر است. بقیه جمعیت در روستاها و آبادیها و کشتزارها زندگی میکنند که در چهارده بخش در پیرامون شهر پراکنده شدهاند. به سال 1951 جمعیت شهرستان به بیشترین اندازه خود، 22986 نفر، رسید؛ از آن هنگام جمعیت رو به کاهش نهاده است و به تمرکز در شهر اوربینو گرایش دارد. مهاجرت به خارج باعث شده است که سالمندان و قشر ناتوانتر و کم جنب و جوشتر در شهر برجای مانند. بیشتر کسانی که به اوربینو مهاجرت کردهاند در بخش خدمات شاغل هستند. شهر مهاجرانی از بخشهای پیرامونی را نیز پذیرفته است.
روستاییانی که روستا را ترک میکنند ولی برای گذر از مرزهای منطقه چندانکه باید زرنگ نیستند، در جستجوی مرتبهای برتر از زندگی، کارآمدترین کسان زندگی فقیرانه در روستا را رها میکنند و به شمال ایتالیا، آلمان، سوئیس و بلژیک میروند؛ بدین ترتیب کمتوانترین کسان برجای ماندهاند، آنهایی که انگیزهای برای پیشرفت و فراگرفتن مهارتی تازه ندارند و به شرایط نامطلوب زندگی در اوربینو خرسندند. نسبت جمعیت فعال شهر 43% است. این نسبت نمایانگر رکود اقتصادی منطقه است.
میانگین تحصیلات، پس از جنگ بهویژه در سالهای اخیر، رو به رشد نهاده است. علت اصلی آن شمارِ بسیار مدرسههاست، بهویژه انواع مدرسههای ابتدایی که بسا به استانداردهایی عالی دست یافتهاند. سنت متأثر از انسانگرایی اوربینو در آیینها و رفتار اجتماعی مردم دیده میشود. در شهر و روستا بازار بحثهای آزاد گرم و پیوسته است؛ همه از اخبار آگاهاند و برپایه پیشبینیهای بیپایان خود عقیدههایی گوناگون ابراز میکنند. ولی بحثها خیلی زود، در جستجوی مفاهیم انتزاعی، لطافت خود را از دست میدهند. وابسته نبودن به واقعیت به پریشانگوییهای خستهکننده میانجامد، چراکه واقعیتهای عینی اهمیتی ندارند. گویی واقعیت را تنها در بحث و تردید میتوان جست نه در عمل.
تاریخ سیاسی و اجتماعی منطقه میتواند دلیل این طرز فکر را بیان کند. جداماندگی شهر که از سده شانزدهم آغاز شد، ارزشهای سنتی را تنها در بستر لفاظی بارور کرده و هیچگاه بازنگریای را برای ورود به زمینههای پویا و مدرن نپذیرفته است. دگرگونیهایی که پس از پایان آخرین جنگ، همسو با دگرگونی اجتماعی و سیاسی پدید آمده، تواناییهای تازهای به مقامات محلی بخشیده و راه را برای توسعههای آینده هموار نموده است.
از سال 1954 انجمن شهر یکسره در اختیار «دموکراتهای مسیحی» و حزب رقیبشان «جمهوری خواهان» بوده است. هر دو جناح با شور و اشتیاق درونی با یکدیگر رقابت میکنند، بااینهمه گاه هنگام روی دادن مشکلات زیربنایی جدی برای منطقه، ائتلافی میان دست چپیها با اقلیت لیبرال و میانهروی دست راست ایجاد شده است.
بودجه اجرایی سالانه برابر هشتصد میلیون لیر است. گذشته از آنکه این میزان بهتنهایی بسنده نیست، بدهیهای بسیاری نیز باید از آن کسر شود که درنتیجه انجام هر کاری را بینظارت دولت مرکزی ناممکن میسازد. باوجود مشکلات فراوان ـکه بهدلیل نابسنده بودن عمومی منابع چند برابر نیز میشودـ تخصیص بودجه بهگونهای ستودنی پایدار و همیشگی است، البته هنگامیکه فشارها و نیازهای بیپایان از هر سوی هجوم میآورند تنظیم بودجه بدین شکل کاری ساده نیست.
شالوده اقتصادی منطقه
کشاورزی منطقه که مهمترین زیربنای اقتصادی اوربینوست، به دلیل کمبازدهبودن خاک و کهنگی روشهای کشت ضعیف است. بازده میانگین سالانه زمینهای کشاورزی برابر 90500 لیراست که حتی در مقایسه با استانداردهای متوسط ایتالیا پایین بهشمار میرود. 36% از مبلغ یادشده صرف هزینههای تولید و مالیات میشود؛ بنابراین سود خالص رقمی کمتر از 50000 لیراست. بررسیهایی که به سال 1959 انجامشده نشان داد که بیشترین و کمترین نرخ درآمد خالص سالانه برای خردهمالکان برابراست با 76000 تا 45000 لیر و برای کارگران بخش کشاورزی 54750 لیر و سرانجام زمیندارانی که خود روی زمین کار نمیکنند 15700 تا 1260 لیر.
همه خانوارهای کشاورز در کشتزار خود زندگی میکنند؛ بیشتر کلبههاشان فرسوده و بدون برق و آب است. میبینم که فقر در مناطق روستایی ریشه دوانده است. گویی، تازمانی که پیروزی را دستنیافتنی میانگاریم، چارهای وجود ندارد. در نظام اقتصادی ایتالیا هرگونه بازسازی ریشهای در اقتصاد کشاورزی پیامدهایی در اقتصاد ملی خواهد داشت. بههرروی دور انگاشتن پیروزی سبب کاهش فزاینده جمعیت روستانشین میشود؛ اما چاره دیگر نیست.
صنعت نقشی اندکی در اقتصاد منطقه دارد (هماکنون تنها چند صد نفر بدان مشغولاند) و نیز منابع و تسهیلات لازم برای رشد سریع آن فراهم نیست. تنها با برنامهای اندیشیده در سطح ملی میتوان شرایط را دگرگون کرد، درنتیجه اکنون نمیتوان امیدی منطقی بدان بست. در بخش بازرگانی نیز دوباره با همان دشواریها روبهرو میشویم و باز به نظر نمیرسد که بتوان بهسادگی آنها را درمان کرد. سازمان واقع منطقه نگاهها را بهسوی دیگر روشهای توسعه میگرداند. زیربنای ساختار تجاری را باید با گسترش دادن روندهایی شناختهشده بازسازی نمود.
اوربینو سرشار از تواناییهای نهفته فرهنگی است. ازاینرو آمادگی بسیاری برای فعالیتهای آکادمیک و توریسم دارد. اگر منابع و توان نهفته فرهنگی آزاد شوند و همراه با سرمایههای توریسم برنامهریزیشده به بهرهبرداری رسند، بازسازی اقتصادی عملی میشود و بهپشتوانه آن زمینههای بازرگانی تازهای پدید میآیند. اقتصاد نارس کهن که برپایه دادوستد فراوردههای کشاورزی قرار داشته و امروز دیگر توانایی پایاپایی با مناطق همسایه را ندارد، باید با نظامی پیشرفتهتر و پیچیدهتر جابهجا شوند که بتواند ـبه نسبت تکمحصولی بودنـ توان پایداری در رقابتها را داشته باشد.
اوربینو میتواند مرکزی برای روابط بازرگانی تازه در منطقه شود و یا زنجیرهای بسازد که سرمایههای بیرون از منطقه را در بهدرون آورد. با نگاهی به واقعیتها میبینم که تحقق این خواسته چندان دور نیست، چراکه پیش از این نشانههایی از توریسم وجود داشته و تحصیلات دانشگاهی نیز رو به پیشرفت دارد. هر دو زمینه یادشده میتوانند نقشی سازنده در برابر ناکارایی دیگر زمینهها داشته باشند.
فعالیتهای دانشگاه در سالهای نزدیک به ما رشدی شتابان داشته است، چنانکه شمار ثبتنام کردگان در سال 1965 به هشت هزار نفر رسید و گمان میرود که این روند رو بهرشد در آینده نیز همچنان ادامه یابد. گرچه مشکلاتی در زمینههای ترابری و سرمایهگذاری و اجرایی و بیش از همه در تسهیلات پذیرایی وجود دارد؛ دانشگاه و توریسم بهراستی دو محور مهم سرمایهگذاری هستند. دانشگاه پیشازاین نیز نشانههایی آشکار از توانایی خود نشان داده است.
زیرساختهای منطقه
شبکههای ارتباطی نارسای جاده و راهآهن در پی سیاستهای نادرستی پدید آمدهاند که هنگام اتحاد ایتالیا بهکار بسته شد. در آن زمان وضعی بیسابقه در تاریخ نظام اداری ایتالیا پدید آمد، استانی با دو مرکز تشکیل شد؛ پزارو و اوربینو. با وجود این، ادارات عمومی و اجرایی در پزارو متمرکز شدند. بدین ترتیب اوربینو درست در زمان اوج شکوفایی، ارتباط خود را با همه مواهب طبیعی ـکه نیازهایشان را بر میآورندـ گسسته یافت.
امروزه بازگشت به وضع پیش از وحدت ایتالیا کاری بیهوده است؛ زیرا اکنون با گذشت یک سده مجموع پیامدهای این سیاست جنبه کاربردی یافتهاند و بهصورت نهایی خود نزدیک شدهاند. با وجود این، در تغییر شکل اوربینو باید با بهرهگیری از خطوط ارتباطی کهن و دو جاده اتومبیلرو تازه شهر را با سرزمین خود یکپارچه کرد.
در درون شهر آمدوشد در دو محور اصلی جریان دارد. محور نخست برای ورود به مرکز تاریخی از «کرسوگاریبالدی» یا «مرکاتاله» میگذرد. دومین شریان ـکه اهمیتی کمتر از محور دیگر داردـ از سوی شرق و شمال شرق از راه دروازههای «منته» و «سانتالوچیا» وارد هسته تاریخی میشود. اگر آمدوشد موتوری افزایش یابد ـو اکنون همه شواهد گواهی میدهند که چنین خواهد شدـ سیستم موجود نمیتواند پاسخگو باشد.
بیگمان شهر از مدتی پیش دچار این وضع شده است، چراکه خیابانها و تقاطعها و شیبهای تند بخش شمالی شهر اکنون نیز رانندگان را فراری میدهند و باعث میشوند که آمدوشد در بخش جنوبی به میزان بیش از گنجایش شبکه رسد؛ بدین ترتیب دیگر بخشها منزوی شده و رونق خود را از دست دادهاند.
هسته تاریخی که، در آن چه برای ترافیک عبوری و چه ترافیک محلی هیچ نظام دسترسی مناسبی وجود ندارد، خود مهمترین نقطه دشواری آفرین برای ترافیک است و توقفهایی طولانی و وضعی وخیم پدید آمده است. این مشکل باید به روشی بسیار ساده حل شود؛ جلوگیری از ورود وسایل نقلیه موتوری به مرکز شهر، راهحلهایی دیگر تنها روند ویرانگر کنونی را تندتر خواهند ساخت.
سوای شبکه اصلی راهها و شبکه درونی شهر، شبکه راههای فرعیای نیز وجود دارد که شهرها و نواحی مجاور را به اوربینو میپیوندد. این شبکه بسیار کهنه و هنگام زمستان در بسیاری نقاط غیرقابل استفاده است. بدین ترتیب در پی بیبهرهماندن بخشهای دورتر از تسهیلات گردآمده شده در شهر، بخشهای منطقه بیشازپیش از یکدیگر جدا ماندهاند. افزون بر آن، نبود ارتباطات کارا و کافی سبب میشود گرایشی به ایجاد تسهیلات تازه نباشد، چراکه شعاع خدمترسانی اندک است و حتی هزینههای آغازین احداث تسهیلات نیز جبران نمیگردد.
نکته دیگری که اینجا موردنظر قرار میدهیم تسهیلاتی است که برای آموزش ابتدایی فراهم شده است. این تسهیلات بهپشتوانه بایستگی قانونی بهوجود آمدهاند و در سراسر کشور با پشتکاری بسیار پیگیری میشوند. شعار تحسینانگیز آنها چنین است:”دانش را به دوردستترین نقاط کشور ببریم؛ ولی تنها دستاوردی که فراهم آمده هزینههای بیهوده و ندانمکاریهایی بس جدی است. روند خالیشدن منطق روستایی از جمعیت، پدیدآمدن ارزشهای اجتماعی تازه، نیازمندیها و روشهای آموزشی نوین مواردی هستند که در ساخت این تسهیلات بهتمامی نادیده گرفته شدهاند.
در پی روند یادشده، در اوربینو چندوچون همه تسهیلات شهری بهجز مدرسهها و کلیساها بسیار پایینتر از استانداردهای زندگی شهری است. تسهیلات بهداشتی، آموزشی، خدمات اجتماعی، تفریحی، درمانی و دیگر تسهیلات همانند، تقریباً در هیچیک از بخشها وجود ندارند و همگی در شهر گردآمدهاند.
در شهر یک بیمارستان هست که همه جمعیت 70000 نفری درههای ملنیا و متارو را درپوشش دارد؛ افزون بر آن دیگر تسهیلات موجود اینها هستند: چند مهدکودک، یک بهداری، یک زمینبازی با امکاناتی نهچندان بد، سه سینما، یک تئاتر نوکلاسیک باشکوه که بیاستفاده مانده است، سه هتل، چند «شبانهروزی» (پانسیون)، چند رستوران و کافه و ساختمان دارای جواز کار.
برسرهم این تسهیلات چنان نیستند که برای زندگی شهری بسنده باشند. دانشگاه ونیز «دانشکده فنی» نوپایی که بیش از هزار دانشجو دارد مهمترین نیروی زندگی اوربینو هستند. اوربینو همچنین یک مدرسه هنری دارد که به سال 1860 بنیاد نهاده شده، این مدرسه همراه با «سکولادل لیبرو» توانستهاند در این سالهای آخر به سبب کیفیت فنی ممتاز خود آوازهای در سطح اروپا بیابند.
«دانشگاه آزاد» یکی از کهنترین نهادهای اوربینوست. این دانشگاه را «پاپ پیوس چهارم» به سال 1564 بنیاد نهاد؛ او حق انحصاری تدریس در آن را به «کالج دکتران» که در سالهای آغازین سده شانزدهم بهدست «گوییدوبالدودامنته قلترو» تأسیس شده بود، واگذار کرد. به سال 1671 «پاپ کلمنت دهم» اوربینو را مسند دانشگاهی «اتحادیه پاپها» ساخت.
پس از تشکیل پادشاهی ایتالیا به سال 1862، اوربینو بهعنوان «دانشگاه ایالتی» شناخته شد و به سال 1924 رسماً به «دانشگاه آزاد» بدل شد و با یک «دانشگاه حقوق» آغاز به کار کرد؛ روند گسترش دانشگاه با تأسیس «دانشکده داروسازی»، در 1931 و «دانشکده ادبیات» در 1926 پیگیری شد. به سال 1959 «دانشکده اقتصاد و علوم اجتماعی» در «آنکنا» آغاز به کار کرد. تعداد دانشجویان به سال 1926 تنها 139 تن بود.
این تعداد 1951 به 4040 و در 1962 به 6565 و در 1966 به تعداد تقریبی 10000 تن رسید؛ بنابراین میبینیم که نسبت به سال 1959، سالی که بررسیهای ما نشان داد که دانشگاه یک از نیروهای اصلی شهراست، رشدی برابر 30% وجود داشته است؛ و میتوان چنین نتیجه گرفت که پیشبینیها درست بوده است و دانشگاه توانسته است نقش خود را در بخشی از سیاستگذاریها بهخوبی ایفا کند.
درنتیجه، پیامدهای کمی بسیار جالبی پدید آمده است: آنجا که 90% دانشجویان در دانشکدههای درون شهر تحصیل میکنند و تنها 5% از آنها محلی هستند، دانشگاه 7600 دانشجوی غیربومی دارد که رقمی بیش از جمعیت دائمی شهر است. این دانشجویان بخش بیشتر سال را در اوربینو ساکن هستند؛ آنها فعالیتهای تجاری شهر را رونق میبخشند و در مسابقات ورزشی شرکت میکنند، به کافهها میروند و در شهر قدم میزنند و اتومبیلهای خود را پارک میکنند. همچنین به همان نسبت باعث بهبودهای کیفی نیز شدهاند.
با برنامهریزیای متهورانه و با نیمنگاهی به آینده، دانشگاه عنوان «ایالتی» را از نام خود زدوده است. اکنون برخی از دانشکدهها با بهترین دانشکدههای کشور برابری میکنند و بیش از آن، دانشگاه توانسته است به یک مرکز بینالمللی فرهنگی بدل شود. دورههای تخصصی بسیاری وجود دارد؛ بهعلاوه دورههای تکمیلی در رشتههای گوناگون و دورههایی برای خارجیان و سمینارها و کنفرانسهای بسیاری برپا میگردد که برسرهم برای شهر زندگی به ارمغان میآورند و باعث میشوند که شهر بتواند شخصیت و سنت خود را حفظ کند.
بنابراین در زمینه فرهنگی، دانشگاه نشان داده است که انجمن شهر با سیاستگذاری خود بهطور مشخص خواهان شکستن رکود محافظهکارانهای بوده است که بر شهر سنگینی میکرد. فراگردی که دانشگاه پدید آورد و آمیختن آن با زندگی اوربینو، بهخوبی ثابت میکند که میتوان یک مرکز تاریخی را بدون ویران کردنش، با به کار بستن سیاستی که بتوان شخصیت راستین آن را توانا کند، بار دیگر زنده کرد. روش اندیشیدن و به کاربستن اندیشه گسترش دانشگاه میتواند نمونهای باشد برای دیگر زمینههایی که در جای خود میتوانند مناسب حال اوربینو باشند.
ساختار و شکل شهر
درباره مبدأ پیدایش اوربینو نظرهای متفاوتی وجود دارد. به روایت «پلینی بزرگ» شهر را اهالی «اومبره» در سده ششم پیش از میلاد بنیاد گذاشتند، سپس چند بار «سلتیها» و «اتروریاییها» و «گلها» و «سنانیها» بدان یورش آوردند. به سال 283 پیش از میلاد رومیان آنجا را اشغال کردند و دولتی تأسیس نمودند.
پس از فروپاشی امپراتوری روم غربی، شهر به دژ نظامی «گتها» بدل شد. در سده ششم «بلیساریوس» به شهر یورش آورد و آنرا در پی محاصرهای طولانی تصرف کرد. «پرکپیو داچزارا»، پیشکار بلیساریوس در یادداشتهای خود نکتههایی درباره ساختار شهر محاصرهشده آورده است که اطلاعاتی مفید درباره شکل اصلی رومی آن ـکه بهاحتمال در یورشهای بعدی هم کمتر دگرگونی یافتهـ به دست میدهد.
گویا دسترسیهای شهر در سدههای میانه همانند دوران رومی بوده است و آنچه اکنون «ویادی الواجینه» نامیده میشود محور اصلی آن را تشکیل میداده است. گرچه شکل شهر در نتیجه ساختهشدن «کنتراداها» در پیرامون شهر رومی دگرگونی بسیاری یافت، اما هنگام ساخته شدن دومین دیوار دفاعی شهر، در حدود سده سیزدهم، «کنتراداها» در درون شهر ماندند و دروازهای که در رأس هر یک وجود داشت، راهی شد بهسوی شهر جدید. ولی دروازههای جنوب شرقی همچنان بیشترین رفتوآمد را داشتند و درنتیجه مناطق پیرامون این دروازهها جاذبه بیشتری یافت.
در آثار چاپی اندکی که از آن دوران به یادگار مانده است شهر همیشه از سوی شرق دیده شده است زیرا از این زاویه پیچیدهترین چشمانداز خود را به نمایش میگذاشته است. در آثار بعدی در گوشه بالای سمت چپ تصویر ساختمانی سترگ دیده میشود که بر بافت خود مسکونی چیرگی دارد. گویا دوک اوربینو، «فدریکو دامنته فلترو» در همین دوران دگرگونیهای گسترده دوره رنسانس را با ساختن کاخ خود آغاز کرده باشد و آن نقاشان ناشناس که میدانستند چه چیزی پدید خواهد آمد ولی از شکل پایانی آن بیاطلاع بودند، نتیجه کار بدان صورت تصویر کردهاند.
در آثار سده پانزدهم، شهر دیگر از سوی شرق نشان داده نشده است، بل بهجای آن از سوی جنوب دیدهشده و این نشان از آن دارد که دگرگونیهای شهر به انجام رسیدهاند. گویاترین نشانه تاقی جنوبی است که در آنجا مهمترین نماد و بیشترین کششها گردآمده بودند.
رنسانس در ایتالیا جز این مورد، نتوانسته است فضای شهر یگانه و پیوستهای را چنین همگن پدید آورد. حجمهای ساختمانی کاخ از فضاهای پهناور میدانچه به ردیف آپارتمانهای دوک میرسند و در نتیجه این تبدیل، زبان معماری نیز دگرگون میشود: از دقت خردمدارانه اجزای پیرامون مرکز شهری تا تأثیر تقریباً آرمانی «تُریچینی دل لُرانا» که بهسان پرچمهایی برفراز نواحی حومهای شهر قرار دارند؛ بازتاب و تشدید این حرکت در شکلهای پیرامونی دیده میشود؛ مانند مسیر مارپیچی که از فراز نخستین تپه پس از تقاطعی با شیب «لاواجینه» و انتهای دو خیابانی که از بخشهای «منته» و «سانتالوچیا» فرود میآیند در مقابل «سن فرانچسکو»، به «آبندانزا» میرسد.
در نقطه اتصال پیرامون سن فرانچسکو ـکه چندین سده دیرتر به «نواپیاتزا» بدل شدـ معماران رنسانس، شهر سدههای میانهای را به راههای سرزمینی پیوستند، بدین ترتیب که دو زنجیره فضایی ناهمگن را در محوری یگانه از «والبنا» تالاواجینه ـکوتاهترین خط افقی که از شهر میگذردـ به یکدیگر پیوستند. این محور از سویی نمادی بود از هدفی جاهطلبانه که میخواست اوربینو را بهسان دروازه میان رم و اروپا بشناساند. از سوی دیگر با فراهمکردن مسیری مهم و کارا برای شهر کاربردی ملموس داشت.
آغاز جریان آمدوشد دروازه لاواجینه بود، سپس در بافت شهری تازه جذب میشد و آنگاه بهسوی نقاط پرجاذبه تجاری در بخشهای مجاور میرفت. این الگو در گذر سه سده توانست بیدگرگونی بنیادین، پایه رشد شهر باشد. بافت سدههای میانهای شهر بهآرامی دگرگون شد و در حاشیه میان «کنتراداها» ساختمانهایی ساخته شد تا آنکه شهر، درون دیوارها و برجهایی که «گوییدُبالدو یکم» در سده شانزدهم برپا کرد، شکل کنونی «چنتروستریکو» را یافت.
در عمل، گسترش شهر از سده شانزدهم تا نیمه نخستین سده نوزدهم درون مرزهای دوران رنسانس انجامشده و در بیشتر موارد به الگوهای سازماندهی شکلی معماران رنسانس پایبند ماند. کمتر شهر تاریخیای است که بتوان چنین ترکیب ظریف و متوازنی از فرهیخته و عامی، نمادین و بیپیرایه، احساسات نمایشی و احساسات درونی را به شکلی تنیده دریک پیوستگی پیچیده شهری به نمایش گذارد. نخستین دگرگونی مهم در ساخت رنسانسی شهر در سالهای میانی سده نوزدهم روی داد.
تا آن هنگام اوربینو یک پایگاه کوچک حوزه نفوذ پاپ و بهراستی بیکاربرد و بیامید به اهمیت دوباره بود. تصرف اوربینو به دست فرانسویان به سال 1797، به سبب محدودیتهای تاکتیکی و دوره زمانی کوتاه، نتوانست شهر را جانی دوباره بخشد؛ با وجود این، رکود حاکم بر شهر را که از دهم جولای 1621 ـ هنگام تبدیلشدن شهر از دوکنشین به نمایندگی پاپ به دست «کاردینال آنتینو باربرینی» بر شهر سایه افکنده بود، زدود. تأثیر دگرگونیای که فرانسویان پدید آوردند چشماندازهایی با ابعاد تازه تاریخی فراروی نهاد و اصل مخالفت را به زندگی اجتماعی شناساند: دولت پاپی پس از بازسازی شهر بهناچار این واقعیت را پذیرفت.
نقشه تازهای از شهر در سال 1841، ده سال پس از شورشی گسترده علیه حکومت «پاپ گرگوری شانزدهم» نشان از یک دگرگونی بنیادین دیگر دارد. ریشه آن دگرگونی نیاز به ساخت یک تئاتر بود؛ در دورهای که «گردهم آمدن» بزرگترین اکتشاف تازه و انقلابی زمانه محسوب میشد، تئاتر پدیدهای شهری بود که میتوانست تحویلی ریشهای در شهر پدید آورد. بحثهایی که برای برگزیدن جای تئاتر انجام شد بهزودی خود را به خیابانها و میدانچهها و سازمان کلی مرکز تاریخی و رابطه آن با محیط بیرونی مربوط ساخت. نقشه سال 1841، طراحیشده بهدست معمار «ویچنزوگینلی» که در آن هنگام مشغول طراحی تئاتر بود. شکل اجرایی کلیای را که از بحثها به دست آمده بوده مینمایاند.
مسئله کوچک ساخت تئاتر باعث پیدایش برنامه شهری مهمی شد که دیرتر ساخت رنسانس شهر را از میان برد. نظامی که از محورهای «لاواجینه» «مرکاتاله» و «پلاتزودوکاله- مرکاتاله» پدید آمده بود و ساخت شهر را زمان «منته فلترو» تحت نفوذ داشت با محور کوچک «تیاترونواپیاتزا» جایگزین شد؛ اما با آوردن همه آمدوشدهای بیرونی به درون نواپیاتزا، آرامش عملکردی و ساختاری و بصری بیعیبی که پیش از آن وجود داشت رخت بربست و انسجام و پیوستگی فضای شهری از میان رفت.
گزارشهای معاصر نشان میدهند که پس از طراحی خیابان سرپوشیده و میدانچه و ساخت تئاتر و نخستین گروه ساختمانهای تازه، کارگاهها و ساختمانهای تجاری به مناطق فعالتر جابهجا شدند و نخستین آثار فروپاشی هویدا گشت. تعادلی که نتیجه توزیع همگون نقاط قوت شهری بود در برابر جذبه مرکز شهری جدید که در حال توان زندگی بخشیدن به بخشهای پیرامون خود را نداشت، بهزانو درآمد. فضای شهری فرضیات پیشین خود را از دست داد و در حلقه تنک مناطق حاشیهای که هر یک با سرعتی متناسب با اهمیت نقش خود در ساختار شهری پیشین رو به کاستی داشتند، ناپدید شد.
بااینهمه، سراشیب سانتالوچیا که دارای خانههایی عالی از سده هجدهم بود، نشانههایی داشت از اینکه اهمیتی بیش خواهد یافت. پس از اتحاد ایتالیا تا پیش از سال 1933 هیچ کار تازهای درزمینه طراحی شهری و ساختمان انجام نشد. به سال 1929 هنگامیکه به این «کمون» قول یاری در ساخت چند خانه برای کارگران دریک محوطه کوچک داده شد؛ پیامد آن چندان مهم مینمود که گویی پروژه طراحی شهریای باید تعریف شود.
بزرگان نیکاندیش شهر عقیده داشتند که افتخارات باستانی شهر را میتوان برای بالندگی بیان ملی به کار گرفت و این هم را به یکی از اعضای «آکادمی ایتالیا» که طراحی نامی بود که خوب میدانست چه بلایی بر سر پیچیدگیهای کهن آورد [!]، واگذار کردند. بدین ترتیب اوربینو تهدید به ویرانی شد. طرح او یک شریان ارتباطی بزرگ داشت که در طول محور خود بافت شهری را، از «پرتادی سانتالوچیا» تا «سن پائلو»، تکه و پاره میکرد.
بخشهایی بسیار باید در طول این جاده نابود میشدند تا از شمال به جنوب، جای کافی برای ساخت دو ردیف ساختمان تاقی دار فراهم شود، ردیف این ساختمانها در میان راه برای ایجاد زمینهای موقر برای نوا پیاتزا شکسته میشد. «ویاسن دمینیکو»، «پیاتزا سن فیلیپو»، محدوده «ماچری»، «کنترادای سن جووانی»، تمام پیچ لاواجینه تا دروازه بلیساربوس باید ویران میشدند. سراشیب و البانا باید یکسره افقی میشد تا به خیابانی ویژه، برای اتصال «چنتروستریکو» به فرومی به نام موسلینی، بدل شود.
جمعیت اندک شهر نمیتوانست حتی یکدهم ردیف سکوهای طراحیشده برای فروم را پر کند. برای همسنگ کردن شهر با فرومی چنین پهناور، با افزودن مناطق مسکونی و صنعتی بزرگ و مراکز تجاری واداری پرشمار سطح شهر شاید تا پنج برابر افزایش داده شده بود. ردیف درازی از ساختمانهای حیاط دار متراکم در سرتاسر تپه «وینیه» از «پیانو دل منته» به «پیانودی والبنا» میرسید. در اینجا برج «پلاتزوکموناله» در رقابت با «تریچنی»، سر از میان فوارههای خروشان افراشته بود. در شهری که مردم ارسال 1870 تقاضای ساخت یک «آباره» را داشتهاند، این پیشنهادهای مطرحشده چیزی جز رؤیا بهشمار نمیآیند.
نهتنها پیشبینیهای طرح مبالغهآمیز بودند روشهای فنی به کار گرفته شده نیز تخیلی و نامعقول مینمودند. خوشبختانه این طرح اصلاً عملی نشد و چند سال بعد، هنگامیکه مسائل و امیدها با امکانات هممرتبه شدند، مقامات اجرایی شهر تصمیم گرفتند طرحی دیگر آماده کنند به نام «طرح عمومی بهسازی تدریجی بخشهای غیربهداشتی شهر» مهندس کاردان به کار گمارده شد تا طرح را با بررسی «چنتروسترویکو» و بخشهای پیوسته به آن آغاز کند.
او محدودهای را که بیش از دیگر جاها کمبود داشت و خیلی زود باید مجهز به ابزار بهداشتی و ساختمانی تازه میشد مشخص کرد. در پایان برای گسترش، منطقهای را بیرون از دیوارهای شهر بررسی نمود، در این منطقه چند ساختمان وجود داشت که با کمک مالی ایالت ساخته شده بودند.
زمان جنگ اجرای پروژه متوقف شد، ولی از آن هیچ همانندیای با شهر کهن نداشت؛ بلکه بسیار به شهرهای کوچک سواحل آدریاتیک میماند، هیچکدام از مشکلات محیطی اینجا را ندارند. امروزه آن توسعه نابخردانه پس از جنگ تصویری ناخوشایند، ولی پست و بلند زمین هنوز جایی برای امیدواری باقی گذاشته چراکه، بدان سبب، چشمانداز به نماهای شهری کهن هنوز دستنخورده مانده است.
در بررسیهایی که دیرتر در آن باره به عمل آمد چنین قضاوت شد: از یکسو با توجه به حفظ درونمایه فرهنگی شهر، در پی محدود کردن گسترش در بیرون از دیوارهای کهن، طرح چندان نامناسب نیست؛ ولی از سویی دیگر باز این دیدگاه که بهراستی معادله کلیت شهر را برهم زده ناخوشایند است. گرایش شدید به ایجاد دگرگونیای ریشهای محرک مدیران شهر برای وانهادن «چنتروستریکو» بود و نیز همین خواسته باعث رخت بربستن مردم ازآنجا شد.
مرز میان شهر کهن و ساختوسازهای تازه نشاندهنده خودداری از پذیرش رکود اجتماعی سایه گسترده بر شهر بود و بیانیه طبقه کارگزار برای حق بهرهوری از تکنولوژی نوین و استقلال به شمار میرفت. اگر آنچه بهدستآمده ناخشنود کننده است، اگر تیپولوژی ساختاری و فرمهای معماری معمولی و حتی بد هستند، اگر در دستاوردها تأثیر ارادهای روشن و قاطع دیده نمیشود، همه به درهمریختگی فرهنگیای بازمیگردند که پیامد دگرگونیهای اجتماعی و اقتصادی و نوسازی ساختار سیاسی است. باوجود توجیههای تاریخی یادشده، کارهای نادرستی که انجامیافته اثر بسیار بدی بر بافت کلی شهر گذاشته است.
انجمن شهر برای اینکه در فراهمکردن کمترین تجهیزات شهری فروگذار نکرده باشد، ناگزیر بود که در هر پروژه، خیابانها و خطوط انتقال نیروی تازهای بر شبکه پیشین بیفزاید، ولی آن کار نیازمند امکاناتی بود که آن هنگام در دسترس نبودن و افزودن بر آن، راهحلهایی متضاد با اهداف آغازین پیشروی مینهاد. به همین دلیل گرچه توانست تااندازهای نابسامانیهای اضطراری را تسکین دهد دورنمای آینده را وخیمتر نمود، بهویژه این پندار را پدید آورد که هرجایی میتوان ساختمان ساخت.
ساختمانسازی در «منته» را، بهدلیل شیوه خاص خود میتوان از دیدگاه برنامهریزی شهری بازگشتی اجتماعی انگاشت حتی باآنکه ماهیتاً بازتاب یک نوگرایی اجتماعی بود. ساختمانسازی در منته میتوانست گامی به پس باشد تا نیروی لازم برای بازتاب ارزشهای کهنـ با نیمنگاهی به آیندهـ فراهم آید. ولی برخلاف، به علت مشکلات برآمده از اوضاع سیاسی، گمشدن اهداف و نبود شهامت و قدرت تخیل، میزان خرابی چندان است که امکانی برای بازسازی نمانده و نابسامانیای ریشهدار در شهر و مناطق پیرامون آن دیده میشود.
نتیجهگیری از بررسیها و مقدمهای بر طراحی
برای روشنتر شدن ضوابطی که در این پروژه پیشنهادشده بهتراست به نیروهای بسیار مؤثری اشارهکنیم که در پی بررسیهای اجتماعی و اقتصادی و فضایی منطقه شناخته شدند. شناسایی این گرایشها میتواند کمکی باشد برای پیشبینی وضعی که روند کنونی توسعه، بیهیچ مداخله در عوامل مؤثر بر آن، بدان راه میبرد و نیز ـبا گسترش این بررسیـ میتوان مشخص کرد که کجا و چگونه در این روند دخالت کنیم تا ازاینپس توسعه در راستایی بهتر از راستای کنونی پیش رود.
به دو دلیل هیچ الگویی، جز الگوی توسعه طبیعی، در شکل دخالت ندارد: (الف) هیچ حکم کلیای وجود ندارد، (ب) صورتبندی [فرموله کردن] شدنی نیست. شهر را روند خودآگاه و تجربی به وجود آورده که با تجربه شناساییاش میسر میگردد. در شرایطی که از پیش، اینچنین در تأثیر عوامل فرمی کمنظیر بوده است ـو درست به همین دلیل از هرگونه عادیسازی میگریخته و پیوسته دیگر عوامل را مشروط میساختهـ انجام کاری جز آنکه ما انجام دادیم شدنی نبود.
سوای آنچه گفته شد، کوچک بودن پدیده موردبررسی و چشماندازهایی که تحت تأثیر کنشهایی در مقیاس خود محلی و مهمتر از همه تحت تأثیر شخصیت ظریف شهر و محیط آن، بودند ابزار تحلیلیای آنچنان دقیق طلب میکرد که بتواند تصویری دقیق از واقعیت را خیلی زودتر از مفاهیم تحلیلی آن عنوان سازد.
به همین دلیل، ساده کردن طرح تا حد شماتیک که برای پدید آوردن «الگو» ضرورت دارد، میتوانست از تجربیاتی چنین گسترده بکاهد؛ و درنتیجه ادامه متغیرها را تنگتر کند، ولی دامنه متغیرها باید چنان گسترده و گونهگون باشد که دقتی متناسب با ظرافت موضوع طرح را ممکن سازد؛ بنابراین چنین تصمیم گرفته شد که کار، منطبق بر فرضیات، به روشی انتقادی- توصیفی، با هدف حفظ همه تفاوتهایی ظریف مفاهیم (که پدیدآورنده دامنه متغیر هستند) پی گرفته شود: تا هیچیک از مواردی که میتوانند در شناسایی مسئله طراحی شهر مؤثر باشند فراموش نشوند. تا آن هنگام بهخوبی نمیتوانستیم با مکانی سرشار از خصوصیات تاریخی ویژه روبهرو هستیم.
نقاط عطف دیداری «چنتروستروکو» اوربینو هنوز همانهایی هستند که شکل رنسانسی آن را میساختند، با یک تفاوت و آن تئاتری نوکلاسیک است که نقاط اوج دیگری به مجموعه افزوده، چندانکه از مسافتهای بسیار دور نیز به دیده میآید. ولی انگاشت مردم از این نقاط عطف چون نقاطی سرگردان و گسسته از بافت پیرامون است که ـحتی اگر سالم مانده باشندـ خالی از خیالانگیزی هستند.
این ناتوانی نه به سبک کهنگی ذاتی فرمها که به سبب تغییراتی است که بی کوچکترین رابطه با آنها انجام پذیرفته است. نظام سازمان دهنده فعالیتها، تحت تأثیر عوامل پیدرپی، از قالب مرفولوژیک پیشین خود خارج شده است و درنتیجه آن آمادگی را ندارد که بتواند فرمهای شهری را در اذهان مردم حضور و وضوح بخشد.
کمرنگ شدن سیمای شهر، بیش از آنچه یاد شد ناشی از تغییرات جمعیت در بیست سال اخیر است. فرمهای سازنده «چنتروسترویکو» را در دیده مهاجرانی که از مناطق روستایی آمدهاند قدری نیست، چراکه این فرمها ساختارهایی را پوشش نمیدهند که پیوندی با فعالیتهای ایشان داشته باشند؛ و همچنین بدان دلیل که این مهاجران یکسره بیگانه با سنتهای فرهنگی سازنده فرمهای کهن و نشانههای شناخته شده و هم فهم بیانکننده سیمای شهرند.
درنتیجه، همه جمعیت شهر ـچه در مرکز چه در حومهـ تنها «نشانههای» بسیار بزرگ را مهم میشمارند و «سیماهای» مکمل را دارای اهمیتی بسیار اندک میدانند. این شیوه تنها ویژه مردم عادی نیست، بلکه حتی مسئولان سیاسی و اجرایی و فرهنگی شهر نیز چنین میاندیشند. مقامات محلی بیشتر به هزینه محافظت از هسته تاریخی فکر میکند و نگران شرایط اجتماعی گذشتهگرایی هستند که مدتها بر شهر حاکم بوده است. آنها نگران این واقعیت هستند که محافظت از ساختمانهایی در حال ویرانی نمیتواند موافقت کسانی را که مستقیماً از آن آسیب میبینند جلب کند.
گرایش پیوسته به ویران کردن «چنتروستریکو» و پیامد آن، که کاهش کیفیت کلی زندگی شهراست، معادل دقیق خود را در دیگر فرایند محافظتی که هماینک در جریان است ـمحافظت از حومهـ مییابد. حومه محیطی طبیعی است که همهجا با اجزای پایهای شکلدهنده فرمهای معماری مرکز تاریخی همخوانی دارد. در حومه همهچیز چنان محاسبهشده که تعادلی میان شخصیتها و سیماها ایجاد کند، آنگونه که اجازه دخالتهای ناهماهنگ را ندهد.
باوجوداین، تخریبهایی انجام شد و هنوز هم انجام میشود، چراکه هیچ مانع فرهنگی یا قانونیای برای استفاده نیندیشیده از سطوح وجود ندارد. آنکه محلات حومهای یا محلات بیچارهتر «چنتروستریکو» را، در جستجوی یک زندگی متمدن در کمترین سطح قابلقبول، بهسوی بخشهای بیرونی شهر یا نواحی دورتر ترک میگوید محرومیتهایی را میبیند که در مقایسه با برتریهای آن غیرمنطقی و ناروا جلوه میکنند.
با بررسی بافتهای ساختمانی گوناگون میتوان آشکارا فزونی گرفتن گسیختگی شالودههای شهر را دید. همزمان با انجام مراحل طراحی ارزیابیهایی برای شناسایی وضع دقیق بافت ساختمانی انجام شد تا بتوان برپایه آنها درباره چندوچون کارهای لازم ـچه بازسازی و چه نوسازیـ تصمیم گرفت. درنتیجه گستردهترین مجموعه اطلاعات درباره شهر گردآوری شد، ازجمله، ویژگیهای استاتیک ساختمانها، مالکیتها، وضع بهداشتی، تراکم، ارزشهای هنری ـتاریخی و محیطی.
دادههای مربوط به یکایک بلوکها و ساختمانها و حتی بخشهای مهمتر ساختمانها، چه در هسته تاریخی و چه در بخشهای تازه، بهدقت گردآوری شدند. این دادهها توانستند تصویری کامل از جنبههای گوناگون وضعیت ساختمانها ارائه کنند و نیز توانستند بزرگی دامنه ویرانی و کانونهای آن را که پیشازاین زمان تنها با دیدن شناخته شده بود، بشناسانند.
برای شناسایی واقعیتهای بسیار مهم تنها نگاهی بسیار گذرا به ویژگیهای ساختمانی در زمینه چگونگی کالبد بنا، وضع نگهداری و تعمیر، وضع بهداشت و تراکم، بسنده است و جزییات فرعی بیشتر به زمانی دیگر واگذار میشوند.
کیفیت ساختمانی در هسته تاریخی شهر بسیار خوب و در بخشهای تازه بسیار بد است. در دل بخش با کیفیت برتر، اما، پهنهای بسیار مهم هست که از جلوی «پلاتزودوکاله» میگذرد و سپس بهسوی «ویابرامنته» متمایل میشود و آنگاه در جانب شرقی «ویارافائلو» امتداد یافته در برِ شمالغربی «والبُنا» پایان میپذیرد.
این ستون فقرات در سوی دیگر تا «سانتاکیارا» و «سن جرلامو» میرود. بیرون از این پهنه، استانداردهای کیفی بهتدریج کاهش مییابد؛ تا اینکه در بخشهای حومهای یکسره ناپدید میشود، بهویژه در «سن پائلو» و «سن بارتولو» و «لاواجینه». وضع تعمیر ساختمانها نیز از همان فراز و نشیبهای کیفی پیروی میکند. از این خلاصه بسیار فشرده نتایجی درباره چگونگی تأثیر ویرانگر اٌفت کیفی، ساختار و فرم هسته تاریخی به دست میآوریم.
میبینیم که بهترین کیفیت ساختمانی ویژه جاهایی است که نشانههای بصری بسیار مهم قرار دارند، یا آنجا که مراکز تجاری واداری اصلی شهر گسترده شدهاند. بیشترین افت کیفیت درجاهایی دیده میشود که فعالیتهای کمتری وجود دارد. سیمای شهر در نظر شهروندان و گردانندگان اجرایی و سیاسی و فنی شهر، بیاهمیت است. محلههای اخیر پرتراکمترین محلهها هستند، چراکه به سبب دور بودن از مراکز اقتصادی، تنها توانستهاند پایینترین اقشار اجتماعی و مهاجران روستایی را جذب کنند.
در این محلهها کیفیت نگهداری و تعمیر ساختمانها نیز بسیار بد است؛ زیرا درآمد اندک ناشی ازاینگونه مالکیتها به معنای نبودن بودجه کافی برای هزینههای مرمت است؛ بنابراین همه فرسودگیهای جورواجور در چند نقطه پوسیدهتر بافت شهری متمرکز شدهاند. پوسیدگی از این نقاط به هرسو گسترده میشود تا آنکه با بافتی استوار، در پناه جاذبههای تجاری یا ارزشهای معمارانه باشکوه، روبهرو شود.
این روند رو به ویرانی باعث تحرکهایی پیوسته، گرچه اندک در جمعیت میشود. از یکسو گروههای اجتماعی تازهوارد شهر را که میتوانند تراکم و شرایط ناسالم را بپذیرند، جذب میکند و از دیگر سو ساکنان قدیمی را که پذیرای ویرانی فزاینده بافت نیستند، در جستجوی استانداردهای برتر زندگی بهسوی محلههای نوساز روانه میکند.
تداوم این روند به دو وضعیت اقتصادی میانجامد که هردو به یک اندازه خطرناکاند. نخست، جدا ماندن تدریجی یادمانهای مهم تاریخی و معماری در میان دریایی از ساختمانهای فرسوده و در شرایطی که پیوسته با تجاوز ساکنان ناآگاه منفعل و موقت به حریم ارزشها همراه است. دیگر، شکلگیری مناطق بزرگ تازهای که از استانداردهای شهری و محیطی پایین برخوردارند ولی ساکنانشان را مردمی فعال تشکیل میدهند که از مرکز شهر کوچ کردهاند.
خطر اصلی، امکان گسستن کامل دو بخش شهر از یکدیگر است. اینک این خطر چندان آشکار نیست زیرا بخش جدید متکی بر شهر کهن است، ولی در آینده اگر این روند شتابان ویرانی همچنان ادامه یابد و اگر بخشهای تازه نتوانند وسایل رفاهی و خدمات موردنیاز خود را مستقلاً پدید آورند آنگاه باید انتظار چنان سرنوشتی را داشت. اگر چنین شود، مرکز واقعی شهر اوربینو به بیرون دیوارهای شهر منتقل خواهد شد.
آنگاه وضع مرکز تاریخی تنها اندکی بهتر از زائدهای بیجان خواهد بود، بازماندهای تنها از دوران باستان. اندازه و جانمایی محلههای جدید از عاملهای مهم در دوتکه شدن شهر است. بااینهمه، بخش کهن هنوز به دو دلیل جذابیتی بسیار دارد، نخست بهدلیل عادت دیرینه مردم، دیگر به علت کشش ناشی از انبوهی جمعیت و فعالیتهای گردآمده در آن.
احتمال وقوع پیامدهای گوناگونی وجود دارد. ممکن است بسیاری مناظر دگرگون شوند که نتیجه آنهم محو شدن تمام زیباییهاست و هم احتمال رسیدن به چهرهای زیباتر. از دیدگاه جمعیت، گمان میرود که حرکتی از روستاهای همسایه بهسوی شهر وجود داشته باشد که در نتیجه آن آهنگ رشد محلههای حومهای تندتر خواهدشد.
درزمینه فعالیتها، احتمال پدیدآمدن شکافی زیانمند وجود دارد که در طولانیمدت میتواند اقتصاد منطقه را به نیستی بکشاند. امروزه شهر اوربینو و محیط آن از منطقه بندیای برخوردارند که نادرستش میدانیم؛ با وجود این، در این منطقه یادمانهای هنری و تاریخی بسیار ارزشمندی وجود دارند که باید برای ایتالیا و در کل برای جهان متمدن نگهداری شوند؛ اما روشن است که حل این مسئله دشوار نه به خودی خود شدنی است و نه تنها با تکیه بر امکانات محلی.
سیاستگذاری عمومی طرح
«طرح بازساماندهی اوربینو» چند دسته عملیات وابسته به یکدیگر را بر روی شالوده کالبدی منطقه پیشنهاد کرد. این طرح در پی پدید آوردن عملکردهای تازه یا دگرگون کردن عملکردهای پیشین نیست، چراکه اینگونه کارها به دور شدن از ویژگیهای محلی میانجامد؛ بلکه بر آن است که دخل و تصرفهایی در سازماندهی شهر بنماید، چنانکه جامعه را دررسیدن به اهداف عمومیاش یاری کند.
طرح بر پایه استعدادهای منطقه و روند توسعه و دگرگونیهای قابل پیشبینی و گرایشها و خواستههای گروههای اجتماعی چارچوبی برای سیاستهای اداری و مدیریتی و فنی پدید خواهد آورد و همزمان، پیامدهای اجرای گزینههای گوناگون را بر الگوی کالبدی به شکل فهم شدنی بیان مینماید و بهدقت مشخص میکند که برای پیشبرد هدفهای سیاسی چه کارها و فعالیتهایی باید در فضای سهبعدی انجام شود.
طرح در نظر سازمانهای اجرایی محلی ـو نیز در ادراک مردم ـ ارائهکننده ابزاری است برای نظارت و اجرا که از محدودیتها و تشویقها و دستورها و انگیزهها تشکیل شده است. در دیدگاهی گستردهتر به پهنه سیاسی و اجرایی، وظیفه طراح بازکردن راه برای نیروهای مطلوب و در بستن بهروی روندهای ناخواستهای است که هماکنون در جریاناند و در آینده نیز با پیشرفت طرح بر آن تأثیر خواهند گذاشت. در پی این برنامه نظارت و اجرا، ساختار کالبدی تازهای ـبهسان الگویی سازمان دهنده – پدید خواهد آمد که فعالیتها و عملکردها را در یک منظومه عمومی همگن فراهم خواهد آورد.
بهراستی، دریک برنامه شهری واقعی نمیتوان کاری بیش از این انجام داد، ولی ویژگیهای اوربینو بدین معنا بود که باید توجه بیشتری، به کیفیت رابطه ساختار کالبدی و فرم شهر نمود. بههرحال، گذشته از توجه بسیاری که ملاحظه مرفولوژیک را الزامی نموده است، نابسندهبودن برنامهریزی صرفاً سازمانده ـبهویژه در مقیاس شهرـ خود دلیلی کافی برای به کاربستن الگویی مرکب از ساختار و فرم است. بسته به اهمیت صوری موقعیتهای متفاوت، پیشنهادهای موجود را ـحتی به شکل خیالیـ با بیشترین عوامل مؤثر آزمودیم تا طرح بازساماندهی با بیشترین حساسیت بررسی شده باشد.
طرح دارای چندین هدف است، ولی هدف اصلی همواره ثابت مانده است: اوربینو و سرزمین آن را نظامی ببخشیم که بتواند آن را به جایگاه خود در جهان نوین بازگرداند. یکایک کارها با درنظر داشتن این هدف به انجام رسیدهاند. برخی از دیگر اعمال انجام شده در طرح به شرح زیراست: بازگرداندن پیوندها و ارتباطهایی میان منطقه و سرزمین محیط بر آن، ایجاد تسهیلاتی برای به جریان افتادن ترافیک و جاذبههای اقتصادی، ـبهعنوان اصلی مسلمـ پشتیبانی از پاگرفتن هرگونه فعالیتی که با روحیه منطقه سازگار باشد؛
بازسازی و مرمت ساختمانها و فراهم آوردن امکانات رفاهی برای بالا بردن استانداردهای زندگی، جلوگیری از بدتر شدن وضع سکونت؛ جلوگیری از پیدایش مناطق محروم و ریشهکن کردن علتها و نتیجههای تفاوت طبقاتی؛ بهبود چندیها و چگونگیهای مواهب زندگی شهری؛ اطمینان یافتن از دوام سلامت و ماندگاری هسته تاریخی و حومههای پیرامونی آن؛ بخشیدن زمینه و نقش اجتماعی به گنجینههای هنری و زیباییهای طبیعی منطقه چنانکه بتوانند در آینده محرک توسعه باشند.
تنها با تکیه بر تلاشهای انجمن شهر اوربینو که در آن زمان حتی توان لازم برای ادامه حیات خود را نداشت، کوچکترین امکانی برای تحقق یافتن هدفهای یادشده ـو دیگر اهداف تفصیلیتر مبتنی بر آنهاـ به نود. بههرحال، باززندهسازی اوربینو تنها مسئلهای محلی بهشمار نمیرود بل مسئلهای است که به همه کشور مربوط میشود، زیرا زنده و سالم نگهداشتن این دستاورد و ثروت هنری مسئولیتی ملی است.
در طرح به همه ابزارهای ممکن توجه شده و همگی به کار گرفته شدهاند: سرمایهگذاری بخش خصوصی و انجمن شهر؛ کمکهایی که گمان میرود بتوان از منطقه، شهرستان، استان دریافت کرد، امکانهای اجرای برنامههای ساختمانسازی و یارانه. ولی همه این ابزارها برسرهم، به کار گرفته شده و به خردمندانهترین شیوه ممکن، تنها میتوانند بخشی بسیار کوچک از دریای کارهایی را که باید انجام شود عملی سازند.
باوجود این چیزی از اهداف خود نکاستیم، زیرا این کار بدین معنا میتوانست بود که از همان آغاز کوچکترین امیدی به کارایی راهحلها نیست، هیچگونه مصالحهای امکانپذیر نبود، چراکه تنها دو راه پیش روی داشتیم: شهر را بیتوجه به بررسیهای انجامشده به حال خود وانهیم تا ویران شود، یا اینکه طرحی متهورانه و کلانمقیاس را برای بازنده سازی به اجرا گذاریم. متخصصانی که در این پروژه کار میکردند، عملیات گسترده مربوط به هریک از پیشنهادها را با توجه به تصویر کالبدی منطقه همچون یک کلیت، دستهبندی نمودند.
در این گزارش کوتاه، تنهایی پیگیری راستاهای کلی انواع فعالیتها و دستهبندی آنها چنانکه بتواند آشنایی لازم را فراهم آورد، کفایت میکند. این کار درست خلاف روشی است که در طرح به کار گرفته شد، چه در آنجا به شکلی تماماً درهمتنیده، هر عاملی همچون علت و نتیجه همه عوامل دیگر نشان داده شده است.
با توجه به سیاستهای کنونی ترابری همگانی در ایتالیا امیدی به سازماندهی کلانمقیاس در شبکه راهآهن وجود ندارد، یا [این امید] بسیار اندک است، بنابراین در طرح سفارش شده است که شبکه تازهای، کاملاً متفاوت ازآنچه موجود است، پدید آید. مقصود ایجاد کارآمدترین پیوند میان اوربینو و دو بزرگراه «بولونیا – آنکنا» و «آنکنا-گرستو» است که بهزودی ساخته خواهند شد و از راه آنها اوربینو به شبکه سرتاسری گسترده بزرگراهها خواهد پیوست؛
بنابراین کارهای گوناگونی که میتوان در مقیاس محلی انجام داد تأثیری سرنوشتساز خواهند داشت، زیرا در طرح، نقش آنها بهعنوان اجزای بنیادین سازماندهی سرزمین بهدقت برآورده شده است.
شبکه تازه جادهها، اوربینو را به محیط طبیعی خود میپیوندد و نیز شهر را به مشارکت در همه فعالیتهایی که در منطقه انجام میشوند، یا فعالیتهایی که از راه جادههای ارتباطی از جاهای دورتر به منطقه میآیند، توانا میسازد.
برپایه اصل متمرکز کردن جریانهای ترافیک برای دستیابی به بیشترین کارایی با کمترین هزینه، پروژه ساخت سیستم جادهای تازه که اوربینو را به شبکه سراسر بپیوند، بیشک میتوان الگوی ارتباطیای را پدید آورد که مردم را به ترک حاشیهها و حومههای فرودست تشویق کند. طرح، با پذیرفتن اینکه حومههایی که فعالیت قابل توسعه ندارند باید برچیده شوند، رویهای بسیار واقعگرایانه برگزید. البته گروههای اجتماعیای که در این حومهها برجای بمانند اطمینان خواهند یافت که حداقلی از امکانات و تسهیلات در اختیار خواهند داشت، ولی توسعه سرمایهگذاری همگانی در این مناطق مسئلهای دیگر است و امکانپذیر نخواهد بود.
با توجه به بودجه تقریباً محدودی که برای توسعه پیشبینیشده است، به نظر میرسد که مناطق برگزیده برای عملکردهای صنعتی، اضافه بر نیاز باشند. ولی در طرح هر منطقه همچون یک گزینه به شکار میآیند: این جایگاهی است که برای استعدادهای توسعه صنعتی در نظر گرفتهایم ولی انجام آنها به عملی شدن طرح و کارآمد بودن ابتکارهای برخی از مدیران محلی و توسعه عمومی کل منطقه و کشور بستگی دارد.
صنعت در اوربینو فقط و فقط هنگامی میتواند توسعه باید که مجموعهای از شرایط به کامه هم درون شهر و هم برون آن پدید آیند. با وجود این، حتی اگر صنایع فرصت توسعه را بیابند، هیچگاه نقشی تعیینکننده در اقتصاد نخواهد یافت و نیز هیچگاه نخواهد توانست بخشی جداییناپذیر از محیط گردند.
مناطق پیرامون شهر به چند محله تقسیم شدهاند که هریک به شیوهای خاص اداره میشوند. شدیدترین نظارتها برای متوقف کردن ساختوسازهای پراکنده و نسنجیدهای اعمال میشوند که در بیشترین موارد باعث خرابی چشمانداز شدهاند. کمربند حفاظتیای از توسعه ساختمانی در هسته تاریخی و مناطق پیوسته به آن جلوگیری میکند. ساختمانسازی در بیرون از آن کمربند مجازاست، بهشرط آنکه با زمینه معماری و طبیعی خودسازگار باشد.
بیشتر ساختوسازهای تازه به منطقهای در آنسوی «منته» هدایت شدهاند که البته گرایش به ساختمانسازی در آنجا از پیش وجود داشته است. این منطقه از دو محله تشکیلشده است: یکی در سوی شمال غربی که در آن ساختمان تازه و نسبتاً معقولی در حال تکمیل و بهسازی است. محله دیگر که در شمال قرار دارد سوای چند ساختمان نوسازی زشت، هنوز امکان تبدیلشدن بهجای خوشایند و درخور سکونت را دارد؛
درحالیکه محله نخست تنها قادر خواهد بود که روند پیشین خود را با اندک تغییری ادامه دهد، محله اخیر با توجه با شبکه راهیابی تازهای توسعه خواهد یافت. پس از ساختهشدن جاده اصلی «رمینی» که در مسیر خود از «منتاله» از دره شمال شهر و از کنار هسته تاریخی میگذرد و بهسوی جنوب ادامه مییابد تا به بزرگراه رم بپیوندد، مهمترین کار ترافیک در طرح، کار بر روی جاده پزارواست که به خوانا شدن تمامی شبکه ارتباطی کمک خواهد نمود. جاده رمینی ـرم نقش مبنای شبکه را دارد و بیآنکه از درون اوربینو بگذرد خدمات لازم را برای آن فراهم میکند. همه جادههای فرعی که شهر را به مناطق مجاور مرتبط میکند از این جاده جدا میشوند.
ارتباط با مناطق نوسازی که بیرون از دیوارهای شهر شکل میگیرند، نیز با همان راههای ارتباطی فراهم میشود، بدین ترتیب بخش گسترش یابنده و شهر کهن با مسیر دیرینه منته-سانتالوچیابا یکدیگر مرتبط میشوند، با وجود این هردو بخش یادشده از دو جاده فرعیای که در لاواجینه به یکدیگر میرسند جدا هستند؛ بنابراین دو بخش شهر با آمدوشدهای اجباری و یا با نقش درجهدو دادن به خیابانها بهیکدیگر نمیپیوندند، بلکه این کار با همگراکردن در گرههای عملکرد مهمتر عملی شده است.
از این گذشته، در جانمایی ساختاری و بصری محلات جدید نیز همین شیوه بهکاررفته است.جای ساختمانهای مسکونی و خدمات و تسهیلات و کمربندهای سبز برپایه دستیابی به بیشترین کارایی و همسازی بهتر با محیط برگزیدهشده است. ولی الگوها و طرحها سوای آن، به دو شرط دیگر سازمانمندی و نیازهای زیباشناختی هسته تاریخی نیز وابستهاند تا دو بخش شهر بهراستی یکپارچه شوند؛ بنابراین، دو هدف مکمل راهنمای کارهای انجام شده در هسته تاریخی بودهاند: بازیابی کارایی عملکردی ذاتی شهر کهن و همزمان با آن مرکزیت یافتن شهر کهن در منطقه.
بنابراین، بر آن شدیم که بهسازیها و نوسازیهای محدود در مسکن و شرایط بهداشتی نمیتوانند بههیچروی بسنده باشند. دیگر اینکه تنها گزینه پذیرفتنی کمک گرفتن از طرح سازماندهی و بازسازی بنیادین است تا مگر الگوها و طرحهای تازهای پدید آیند که بتوانند پیوستگیای آشکارتر میان سازمان کالبدی تازه و آنچه اکنون هست پدید آورند.
شیوههای برخورد طرح در هسته تاریخی از سیاستهای پیشنهادی برای کل منطقه ریشه گرفتهاند و برعکس، هر دو جا دارای اهدافی پیوسته و وابسته هستند. گروه لاواجینه که دربردارنده نقاط آغاز و پایان شبکه راههای منطقه و شهر است، نقطه آغاز و پایان نوسازی هسته تاریخی نیز هست که در نقطه تماس شریان ارتباطی با لبه شهر، توقفگاهها، گاراژها، متلها، انبارها و ایستگاههای خدماتی، یک محل فرود هلیکوپتر (’هِلیپُرت‘)، بالابرهایی که مسافران را از سطحی به سطح دیگر جابجا کند، ساخته خواهد شد.
سیستم ساختاری و شکلی کاملی که باید پاسخگوی نیازهای نوین باشد، بهناچار با فرمها و ساختارهای شهر کهن رودررو خواهد شد. طرح به گردآوردن عملکردهای تجاری پیرامون، «نواپیاتزا» گرایش دارد و پیشنهاد میکند که نوسازی گستردهای از بر شرقی پیاتزا در پشت سن فرانچسکو تا مرز باغ گیاهشناسی انجام شود.
حیاط مرکزی «پالاتزوسکلپیو» که به روی مردم و مرکز فعالیتهای تجاری گشوده خواهد بود، به حیاطهای «پیکلوسمینارو» و «پیاتزادله اربه»، در بالای جاده لاواجینه، مرتبط خواهد شد. برخی از ساختمانها مرمت خواهند شد و دفترهای تجاری و حرفهای و حکومتی را در خود جای خواهد داد. تمرکز عملکردهای یادشده در «نواپیاتزا» اصلیترین گره را در نظام توزیع فعالیتهای شهری پدید خواهد آورد.
بیشترین سهم در بافت شهری از آن مسکن است که حتی در مناطقی که عمدتاً به عملکردهای دیگر اختصاص دارند نیز حضور دارد. پیشنهاد طرح این است که تسهیلات کافی فراهم آید تا استاندارد زندگی در شهر بهبود یابد و گیرایی هسته تاریخی افزون شود. در همین حال این اطمینان به دست آید که دامنه تأثیر هسته تاریخی گسترش مییابد و امکان هرگونه گسستگی از میان میرود.
در طرح، جای مشخصی برای مهمانسراها و شبانهروزیها پیشبینی نشده است. بهجز یکی دو استثنا، این عملکردها تقریباً میتوانند در هر نقطه مسکونیای قرار گیرند، بدان شرط که با معماری پیرامون خود و مقررات نوسازی هسته تاریخی ناسازگار نباشند. طرح باززندهسازی هسته تاریخی درباره میزان دقیق دخل و تصرف مجاز در یکایک ساختمانها بهطور جداگانه تصمیم میگیرد که از محافظت کامل ساختمان بی کمترین دگرگونی در شکل آن تا تخریب بدون بازسازی را دربر میگیرد.
در میان این دو حد مراتب مبانی چندی وجود دارند؛ میزان دگرگونی مجاز رابطهای معکوس با ارزش صوری و ساختاری ساختمان دارد. بافت شهری درون دیوارهای شهر بر اساس همانندی عملکردی و ساختاری و فرمی به بیستوشش محله تقسیم شده است. از میان این محلهها، مسئولان شهر دو محله را در طرح تفصیلی بررسی خواهند کرد تا نمونهای پدید آوردند که نشان دهد چگونه پیشنهادهای طرح میتوانند به فرمهایی شایسته درآیند که درخور زمینهای چنین پیچیده و ظریف باشند.
این تصویری کلی از پیشنهادهای مطرحشده در طرح است. طبیعتاً، اجرای طرح چنانکه در گفتار آمد بیدشواری نخواهد بود. بیگمان رویدادهای پیشبینینشده آینده، همراه با پیامدهای انجام مراحل آغازین طرح، میتوانند به تغییراتی بینجامد که دوباره پرسشهایی را در زمینههای اجرا و هدف و ابزار برانگیزند. پیروزی طرح درگرو توانایی آن در درک و پیشبینی توسعه جامعه اوربینوست؛ در مقابل، این توانایی به میزان تعهد جامع اوربینو در به کاربستن و پذیرش طرح ـتا جایی که بتوانند به ابزاری همیشگی برای سیاستهای عمومی آن بدل شودـ بستگی دارد.
مداخله در شهر از راه طرحهای تفصیلی
دو پرسش بنیادی درباره مسئله هسته تاریخی وجود دارد: آیا هنوز یک مرکز تاریخی میتواند با وجود تغییرات ریشهای در ساختار شهر دارای اهمیت و اعتبار باشد؟ و دوم. آیا یک فرم نوین معماری میتواند به بافت معماری کهن دوخته شود بیآنکه کاستیای در کیفیت کلی مجموعه پدید آید؟ از دیدگاه تاریخ هنر، شاید چنین به نظر رسد که هر سبک از هر دوره با هر ویژگیای، اگر خود بهراستی پرمغز باشد، میتواند با بافت تاریخی ترکیب شود و آن را پربار کند.
اگر چنین بود، پاسخ دو پرسش یادشده خودبهخود با این راهحل ساده بهدست میآمد که فرمهای تاریخی برجای مانند و فرمهای تازه بیهیچ ناسازگاری بصیری به آنها افزوده شوند، با این شرط که هردو پرمغز و سرشار از ارزشهای هنری ذاتی باشند. با وجود این مشکلات واقعی طراحی شهر نشان دادند که مسائل به همین سادگی نیستند. چراکه فرمهای معماری بسیار بیش از فرمهای هنری با زمینه خود پیوند و بستگیهای مستقیم و متداوم دارند؛ بهراستی فرمهای معماری هیچگاه جدا از دلایل کارکردی پدیدآورندهشان ـهمان عملکردهای ویژه خودـ نیستند.
ایجاد فرم معماری، پیکره بخشیدن به یک ساختار به شکل کالبدی سهبعدی است؛ بهبیاندیگر، پدید آوردن ساختاری سازمانده است که انجام یافتن یک عملکرد یا گروهی از عملکردها را ممکن میکند. این پندار که عملکرد میتواند ـبیواسطه یک ساختار سازماندهـ فرم پدید آورد، پوچ است. به همین ترتیب باور به آنکه فرم میتواند عملکرد پدید آورد، نیز پوچ است. فرم پاسخی است که به یک مسئله داده میشود، پس نه خود مسئلهای است و نه میتواند مسئلهای پدید آورد.
بااینهمه، فرم میتواند بر زمینه پدیدآورنده خود تأثیر گذارد؛ میتواند نیازهای سازماندهی تازه پدید آورد و سیمایی برای عملکردهای تازه در پیش نهد؛ میتواند دیگربار به ساختارهای سازمانده و عملکردهای دگرگونکننده زمینه بازگردد و دیگر با جستجوی پاسخ مسئله، فرمهایی تازه پدید آورد.
این پیشامد هنگامی روی میدهد که فرم بتواند وضعی قابلقبول برای خود پیشبینی کند؛ یا هنگامیکه بتواند تصویری از یک «آرمانشهر» ارائه دهد و هرچه آیندهنگری قویتر باشد، پیشرفت ناشی از آن الهامیافتهتر و شتابانتر است و میتواند مرزهای توسعه صرفاً منطقی را درنوردد؛ بنابراین، فرم «پایدار» است و معمولاً عمری بسیار درازتر از شرایط پدیدآورندهاش دارد.
فرم میتواند به نسبت توان خود برای پذیرفتن کاربردهای تازه عمری طولانیتر از سازمان فضایی فرآورده خود داشته باشد و حتی با بسترهایی تازه سازگار شود. درنتیجه، مشکل سقوط مراکز تاریخی، مشکل عملکرد یا فرم نیست، بلکه تنها مشکل، فرسودگی و کهنگی سیستم سازمانده آنهاست. عملکرد با گذشت زمان دگرگون میشود (از راه افزایش، کاهش، یکنواختی،….) ولی همواره در بنیاد مبتنی بر کنشهای اصلی آدمی میمانند (زندگی، کار، گردش، سرگرمی جسمی و روحی را میتوان کم یا بیش فعالیتهای همیشگی آدمی دانست).
ممکن است بر فرم ایرادهایی ناشی از بیتوجهی وارد باشد، اما این لزوماً بدان معنا نیست که وضوح یا استحکام خود را از دست داده، زیرا این مورد آخر به قابلیت بهر گیری دوباره از فرم بستگی دارد و کمتر به وضع کالبدی آن مربوط است (برای مثال گرچه الگوی ساختار «تئاتر مارچلو» در رم بارها دگرگون شده است، همواره نقشی مؤثر و الهامبخش در شکلگیری زمینههای گوناگونی که پیرامون خود دیده، داشته است).
سوای آنچه یاد شد، دگرگونی در ساختارهای سازمانی تااندازهای بسیار برآمده از تحولات جامعه، دگرگونی رفتارها و امیدها و آرزوهای گروههای اجتماعی است. این روند، گریزناپذیر و لازم است زیرا نشانه سیر حرکت وجودی بشر است. نمیتوان این حرکت را متوقف کرد، بلکه باید آن را تشویق کرد و گرامی داشت. (نخستین هدف هر طرحی که برای هسته تاریخی ارائه میشود نوسازی ساختار سازمانی بهگونهای است که با نیازهای نوین سازگار باشد)؛
بنابراین مسئله اصلی محافظت از فرمهای کهن نیست- بازیابی و نوسازی و بازسازی بهگونهای که به شکل آغازین خود بازگردند- بلکه انتخاب بر اساس دو معیار است: نخست آنکه فرمهای محافظتشده باید بتوانند با شالودههای سازمانی نوظهور که برای پاسخگویی به نیازهای شهر و سرزمین پدید میآیند، سازگاری یابند، تنها فرمهایی میتوانند با شالودههای سازمانده نوظهور سازگار شوند که به دلیل توانایی در دوباره بهکار گرفته شدن، بتوانند نقشی مؤثر و برانگیزاننده در بستری بسیار متفاوت از آنچه به هنگام پدید آمدن داشتهاند، بیابند.
همین مسئله در مورد فرمهای جدید نیز مطرح میشود. ولی چون نمیتواند از پیش درباره توانایی آنها برای همسازی با شالوده جدی پیشبینی کرد- کاری که تنها با آزمون گذشت زمان امکان میپذیرد- باید داوری خود را برپایه سازگاری آنها بنیان نهیم. فرمهای جدید برای قطعیت یافتن و پایدار شدن باید کاملاً با بستری نوین سازگار باشند: بهعبارتدیگر باید فرمهای مدرن راستین باشند.
بحثهایی که به پشتیبانی تقلید فرمهای کهن یا تضاد، با آنها موسوم شده باید یکسره به کناری نهاده شوند، زیرا جستجوی هماهنگی دیالکتیک تنها هدف قطعی است، آنگونه که فرمهای جدید تباینی را بنمایانند و در همان حال چنان مستحکم باشند که آن را نفی کنند.
در اوربینو، مسئله فرم شهر برپایه همان اصولی بررسی گردید که برای شناسان تلاش کردیم. در نخستین مرحله هسته تاریخی همچون یک واحد فرمی در نظر گرفته شده و سپس کنش و واکنش بافتهای کهن درون هسته تاریخی و بافتهای گسترشیافته نوظهور آزمایش گردید.
در مرحله دوم، هسته تاریخی چون انباشتهای از واحدهای مرفولوژیک مستقل در نظر گرفته شد؛ و سپس به تغییرات و حرکات فعلی و بقوه درون بافت کهن توجه گردید. این دو دسته راهحل پدید آوردند که نشان میدهند دگرگونیهای شالودهای پیشنهاد شده در طرح چگونه به الگوهای فرمی میرسند.
هر راهحل – که در طرح تفصیلی بهطور کامل توضیح داده شده- سوای حل مشکل مربوط به خود، این وظیفه را نیز دارد که روش پیدایش خود را دقیقاً توضیح دهد و راه تعمیم یافتن خود را به روشی بیان کند. انعطافی بسیار برای زمان و کارهایی که باید بهطور گروهی یا فردی انجام شود در نظر گرفته شده است تا بتوان کار را با دگرگونی اوضاع سازگار نمود. بخشهای بررسیشده عبارتاند از محله اجینه در هسته تاریخی و محدودههایی از بخشهای درحالتوسعه که برای ایجاد محلههای مسکونی در نظر گرفته شدهاند.
محله لاواجینه به سه بخش تقسیم شده است: یکی پیرامون نواپیاتزا که همانگونه که پیشتر نیز اشاره شد، دگرگونیهای شالودهای گستردهای خواهد پذیرفت؛ دومین بخش، پیچ بیرون «پرتالاواجینه» است که کانون یک شبکه راهیابی گسترده خواهد شد؛ سومین بخش را هفت به لکی تشکیل میدهند که در کنار راه پرتالاواجینه به نواپیاتزا قرار دارند. در این موردها طرح تفصیلی اطلاعاتی دقیق درباره الگوی فرمی ارائه میکند- یا به عبارت دقیقتر، فهرستی از هدفهای فرمی و ابزار موردنیاز برای یافتن آنها را به دست میدهد.
درست در مرکز شهر، همنشینی ساختمانهای کهن که شکل خود را حفظ خواهند کرد، با ساختمانهای نو که باید از شکلهای نوین پیروی کنند، مسئلهای دشوار پدید آورد. برای حل این مسئله مقیاسی دقیق برای ساختمانهای جدید پیشنهاد گردید، ولی همراه با تشویق به بیشترین هماهنگی ممکن با الگوی ساختاری نو، بیان فرمی آنها آزاد گذاشته شد. همین اصل در بخش دوم- کمان بیرون پرتالاواجینه – نیز به کار گرفته شد. در اینجا مسئله، شناساندن گونهای از ساختمان به هسته تاریخی بود که پیشینهای نداشت: همانگونه که پیشتر نیز گفته شد، توقفگاهها و مثلها و ساختمانهایی ازایندست در آنجا ساخته خواهند شد.
بخش سوم که دربردارنده هفت به لک در میان پرتالاواجینه و نواپیاتزاست، نشاندهنده مسئلهای متفاوت است. در اینجا، تنها دگرگونیهای ضروری برای نوسازی پدید خواهند آمد، چندانکه استانداردهای زندگی را به مرتبهای مطلوبی رساند و راه را برای کارهای بخش خصوصی و عمومی بگشاید.
اجرای برنامه به شکل عملیاتی جداگانه خواهد بود که در مورد هر ساختمان، یا حتی یک بخش، انجام خواهند گرفت. مقامات شهرداری بر این عملیات نظارت فنی خواهند داشت، ولی در صورت لزوم دخالتهای عملی نیز خواهند کرد. به همین ترتیب ممکن است فرمانداری و ستادهای ساختمانسازی با کمک دولت یا استانداری در برخی از امور دخالت کنند.
طرح نوسازی در قالب زنجیرهای از کارها به انجام خواهد رسید: گزارشی مشروح از وضع موجود؛ تقسیم بافت ساختمانی به بخشهایی با ویژگیهای همگن؛ بهدقت مشخص کردن کاربرد تازه ساختمانها؛ تصمیمگیری درباره چندوچون کارهایی که باید انجام شوند؛ طرح معماری. کاربردهای تازهای که برای ساختمانها در نظر گرفته شدند عبارت بودند از: مسکن، هتل، ساختمانهای اداری. در محله بعد با در نظر داشتن امکانات و کششهای هر ساختمان درباره چگونگی و جای توزیع کاربردهای تازه تصمیم گرفته شد.
در دید نخست، همه بلوکها یکسان به دیده میآیند، ولی بررسی دقیقتر نشان میدهد که هریک تفاوتهایی بسیار با دیگری دارد؛ بنابراین بازشناسی و جانمایی عملکرد تازه، کاری چندان پیچیده نبود. [زیرا] با وجود اختلاف آرا و بحثهایی که پدید آمد، بر آن شدیم که بهجای توصیه ضابطه نقشه و طرح ارائه کنیم.
با در نظر داشتن استانداردهای موردنیاز و عملکردهای پیشبینیشده، از هر بلوک نمونههایی چند برگزیدیم و مناسبترین پاسخ معماری را بررسی کردیم. پس از آن با مقایسه راهحلها، عملیاتی بسیار گونهگون برای انجام هر گروه از آنها مشخص شد. برای اجرای عملیاتی که به دگرگونیهای خواستهشده راه میبرد کمترین محدودیت را در نظر گرفتیم. شرایط یادشده بر چهارگونه بودند و در نتیجه آن چهارگونه فعالیت پدید آمد:
1. ’تخریب کامل‘، در مواردی که همه ساختمان یا بخشی از آن، در پیوندی ارگانیک با بافت عمومی شهر نباشد.
2. ’جایگزینی از راه توصیه ضابطه‘، در مورد ساختمانهایی که چندان ارزشمند نباشند که نتوانند بر اساس طرح پیشنهادی تغییراتی کلی بپذیرند.
3. ’جایگزینی کنترلشده با طرحهای معماری‘، در مواردی که ساختمان چنان در بافت پیوسته به خود اهمیت داشته باشد که کوچکترین دگرگونی در شکل آن، بر همه مجموعه اثر بگذارد.
ممکن است دومین مورد یادشده در بالا، بسته به اینکه ساختمان پیشنهادی از دیدگاهی عمومی به بافت شهر ’مهم‘ ارزیابی شود یا نه، به موارد سوم یا چهارم تبدیل شود. بدیهی است چنانچه ساختمانی که در آغاز کار کماهمیت شناخته شده بود، پس از ساختهشدن بهدلیل ویژگیهای درونی خود به عاملی «مهم» بدل گردد، میتوان حکمهای ابتدایی را تغییر داد؛
بنابراین معکوس کردن احکام، هم سودمند است و هم میتواند نشان دهد که چگونه عوامل شناختهشدهای مانند حجم و سطح و مصالح بهاندازه توصیههایی که روابط این عوامل را برپایه استانداردها روشن میکنند سودمند و کارا نیستند. توصیههایی که ما را بر تغییر دادن و سازگار نمودن آنها با فرایندهای بازسازی و توسعه توانا میسازند.
مورد سوم ـجایگزینی از راه پیشنهاد ضابطهـ بیآنکه کیفیات ساختمانی را با خطر نابودی روبهرو کند، یادآور اهمیت همان عامل انعطافپذیری است؛ بنابراین محدودیتهایی در کمترین حد الزامی میشوند و میتوان بیشتر به جنبههایی توجه نمود که واقعاً از اهمیتی بیشتر برخوردارند. درنتیجه، جنبههای اساسی مشخص میشوند و در نظارت کامل قرار میگیرند، درحالیکه برای اجزای کماهمیتتر ـگرچه در چهارچوبی تعریفشدهـ امکانی برای دگرگونی و تغییر پدید میآید.
بهراستی تلاش ما به راین بود تا از روشی دلبخواهی که ویژگی بیشتر مرمتهایی است که در بافتهای تاریخی صورت میگیرد، دوری شود؛ چنان روشی اگر راه به ویرانی کامل نبرد معمولاً به صوریگری سست میانجامد، یا اگر تلاشی طاقتفرسا برای بازسازی کاملاً دقیق گذشته انجام شود، نتیجه آن به معنای دقیق کلمه به همان اندازه مضحک خواهد بود که چهره کودکی را بدون چروک یا نشانهای از تجربه انسانی دیگرـ روی تن سالخوردهای قرار دهند.
در مورد چهارم ـجایگزینی کنترلشده با طرحهای معماریـ همه ساختمانهایی جای دارند که میان دو خواسته متفاوت محافظت از شالوده اصلی و پذیرفتن دگرگونیهای لازم در راستای هدفهای کاربردی سازماندهی نو، قرارگرفتهاند. در این مورد بهجای دستور کارهای تفصیلی جداگانه، تصویر معماری کلیای ارائهشده که جنبههای بنیادین مشکلات را بهسان یک کل مینگرد. اطلاعات موجود در این طرحها بر همان پایههایی قرار دارند که توصیههای مورد سوم؛ در این میان تنها تفاوت در میزان جزییات ارائه شده است که در این مورد بسیار بیشتر است.
این چهار دسته و تمام توصیهها و ضابطههای آنها، اصولی را پدید میآورند که گرچه بسیار پیچیدهاند بهسادگی میتوان به کارشان بست. بیشتر توضیحات مربوط به توصیهها در نقشهها آمده است. هریک از شش بلوک موجود در منطقه به بخشهایی تقسیم شد و برای هر بخش ـنیز برای اشکوب و هر نما در هر ساختمانـ اطلاعاتی دقیق درباره وضع کنونی وجود دارد و نقشههایی گوناگون که نشان میدهند دقیقاً چهکاری باید انجام شود.
برای کارهای مربوط به دسته سوم، در تکمیل توصیهها، نقشههایی وجود دارد که بهقصد نشان دادن گزینههای امکانپذیر، همچون نمونههای به کار بستن توصیهها، ارائه شدهاند. در اینجا دو خواسته در نظر بوده است: نشاندادن کارایی توصیهها به مسئولان شهر و در همان حال نشان دادن این نکته به کارگزاران خصوصی که دامنه آزادی کارهایی که میتوان در چهارچوب اصول توصیهها انجام داد تا چه اندازه گسترده است.
9. اصول سازماندهی و سمتهای رشد بیرون از دیوارهای تاریخی
همان اصول و همان تشبیهات در مورد گسترش شهر نیز بهکار گرفته شد. این مسئله وابستگی نزدیکی با مشکلات هسته تاریخی داشت؛ این واقعیتی هویدا بود، اما باید دلیلهایی استوار، همراه با بررسی تفصیلی هر دو الگو، دراینباره ارائه میشد. در آغاز با دیدگاه ساختاری ناب، محدودههای پیوستگی شهر کهن و بخشهای در حال گسترش جستجو شد: مرزی که در ورای آن جذابیت شهر کهن تحت تأثیر نیروهای گریز از مرکز که بزرگی آنها متناسب با فاصله از مرکز است، کمتوان میگردد.
بهتجربه خطی را مشخص کردیم که پس از آن جای دادن عملکردهای تازه، خطرناک مینمود. توصیههای عمومی طرح، به محدود کردن توسعه در اینسوی خط خطر گرایش داشتند؛ اما اگر قرار بود این مرز تنها در حد کلام بماند، آماده شکستن بود زیرا اگرچه قوانین برنامهریزی شهر بسیار جدی هستند نمیتوانند از راههای قانونی بر همه کارهای بخش خصوصی نظارت کنند؛ بنابراین پدیدآوردنِ نظامی برای نظارت مستقیم بر فرمهای معماری الزامی بود تا بتواند پشتیبان توصیههای برنامهریزی و سدی در برابر هرگونه بدعت ویرانگر باشد.
بیشترین سختگیری درباره حومههای دورتر که آنسوی خط خطر قرار دارند، در نظر گرفته شد؛ زیرا هرگونه ساختوساز در آنجا تأثیری فراوان بر استمرار شهر کهن و بخشهای نو دارد و نیز مهمتر از آن بدان دلیل که مناطق نامبرده بیرون از محدوده تأثیرگذاری کیفی هسته تاریخی هستند.
به همین دلایل عملیاتی را که در زمان پیشرفت مراحل طرح در حومههای بیرونی در حال انجام بود، بهدقت شناسایی و با یک سلسله محدودیتهای سخت متوقف نمودیم. ایجاد محدوده «پینتا» نمونهای است از روش بهکاربستن این محدودیتها و نیز نمونه خوبی است در برخورد با مشکلاتی همانند که در آینده در همین مکان رخ مینمایند. طرح در حقیقت، مناطق شمالی شهر و نوار کشاورزی پیرامون آن را به بخشهایی چند تقسیم میکند؛
که هر بخش، بیتوجه به شمار ساختمانها و موقعیت آن در قوانین، با قانونی به نام «نظارت از راه طرحهای معماری» نظم مییابد؛ بنابراین محدودیتهای ساختمانسازی در بخشهای جدید نیز همچون محدودیتهای توصیهشده در هسته تاریخی است؛ زیرا در هر دو جا دگرگونیهای ناگهانی و بیپروا میتواند بهسادگی اجزا یا گرایشهایی خلاف الگوی ساختاری شهر پدید آورد.
نظارتهای اعمالشده در بخشهای گسترش یابنده در میان هسته تاریخی و بخشهای تازه، مانند نظارتهایی است که در هسته تاریخی در مورد بخشهای قابلتغییر ـبهدلیل برخوردار بودن از درجه دوم اهمیت نسبیـ به کار رفت. در اینجا اهداف دیگری مطرح هستند، زیرا مسئله به مجاز شمردن یا نشمردن تغییرات شالودهای محدود نمیشود بل ضمناً باید در چهارچوب ضوابطی که از تداوم کلیت پشتیبانی کند، درباره پدیدآوردن و برپا کردن ترکیبهایی چند به نتیجه برسد.
اینجا نیز توصیههای یادشده نظارتی کامل بر شکلگیری ساختمانها دارند و مسئولان مجازند که در صورت رویدادن هرگونه مشکلی در توافق یا موانعی در راه موفقیت برنامه، حق دخالت را از بخش خصوصی سلب نمایند. ولی مشخصات ساختاری و فرمی بهطورکلی ارائه شده است و امکان فراوانی برای گزینههای گوناگون ـکه ممکن است در ارتباط با نیازهای ناگهانی گروههای اجتماعی متفاوت که باید در آینده در این مناطق ساکن شوند، الزامی باشدـ باقی میگذارد. نمونهای ازاینگونه نظارت را میتوان در منطقه «پیانْسِوِرو» یافت.
طرح «پیانسورو» در قالب یک پیشنهاد نهایی همراه با چند مرحله میانی برای توضیح آن ارائه شد. دامنه بیاطمینانی به آرامی و با روشی سازمانیافته، در پی بررسیهای انجام شده با صدور ضابطهای پس از ضابطه دیگر، کاهش یافت؛ و این کار تا آنجا پیش رفت که تعریف ضابطه جدید نامطلوب مینمود، یا ـبرای دستیابی به توازنی کلی در شهرـ نظارت بر رابطه میان خصوصیات بخشهای گوناگون اهمیتی بیش از نظارت بر فرمهای ساختمانی مییافت.
ازاینپس همهچیز به خود واگذاشته شد تا ساکنان آینده نیز بتوانند با خواستههای سازگار و نوآوریهای خود نقشی در طرح بیابند و به خودجوشی، طرح را یاری رسانند و پاس دارند.
بهاختصار، طرحهای معماری که بهدقت معلوم میدارند که کدام جزو برنامه یا ساختمان باید موضوع نظارتهای شدید باشد و کدام میتواند محدودهای برای انعطافهای لازم و بیانهای شخصی داشته باشند، مرزهایی گوناگون را تعریف نمودند. مراحل اجرای توسعه پیشنهادی همیشه همانند با ترتیب نظری آنها نبود. گاهی، کسب تجربه امکان آن را فراهم کرد که کار تندتر پیش رود؛ و گاهی دیگر شناسایی ژرفتر فرمها توانست روند مبتنی بر تجزیهوتحلیل دگرگونیهای پیشنهادی را درهم ریزد.
این تحولات رابطهای چندان مستقیم با روشهای بهکاررفته نداشتند و تنها میتوانند پیامدهای یافتن تصادفی اطلاعاتی دقیق، آگاهی داشتن از توافقهای فرهنگی و سیاسی، درگیر شدن با پروژه خرد مقیاس در ارتباط با درک کالبدی، بههرحال، بیگمان در بستری پیچیدهتر و مشکلتر از اوربینو، فرایند انجام کار با دگرگونیهایی بنیادیتر روبهرو خواهد گردید؛ با وجود این اگر ابزاری برای نظارت بر دگرگونیها وجود داشته باشد، چنانکه اطمینانی از سازگاری آنها با پیچیدگیهای محیط بهدست دهد، چیزی از ارزش روش بهکار گرفتهشده نمیکاهند.
بهراستی، مشکلِ اصلی ناکارایی ابزار است که دیگربار باید بهمنظور گردآوری اطلاعات دقیق درباره وضع موجود و داوری درباره تأثیرات دگرگونیهای لازم و در همان حال بهوجود آوردن کمترین حاشیه خطا، مجهز شوند. این مشکل، هم برای شهرهای تاریخی و هم برای دیگر شهرها، مشکلی فوری و مهم بهشمار میرود؛ البته بیراه نیست اگر بگوییم در شهرهای تاریخی که عوامل متنوعتر و پیچیدهتر هستند و هر اشتباه به خساراتی غیرقابلجبران برای تمدن و بشریت خواهد انجامید، اهمیتی بیش مییابد.