پژوهش و گردآوری: محمد غلامنژاد
پلهای تاریخی: پل تاریخی کرج در مدخل ورودی شهر و بر روی رودخانه کرج ساخته شده است. این پل بهمنظور ایجاد ارتباط میان دو سوی رودخانه کرج و در محلی مناسب ایجاد گردیده تا این ارتباط را برقرار سازد و از ابتدای ساخت نیز مورد بهرهبرداری بوده است. پلدختر کرج که با نام پل سلیمانیه و پل شاهعباسی هم شناخته میشود از سازههای دوره صفویه است که بر روی رودخانه کرج ساخته شده است. این پل بر بقایای پلی کهنتر منسوب به دوره سلجوقی ایجاد شده است و بازسازی آن در دوره صفوی به این سازه نمای پلهای دوره صفوی را داده است. این اثر که با نام پلدختر کرج با شماره ۳۵۰۱ در تاریخ ۲۵/۱۲/۱۳۷۹ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده، در سالیان گذشته بازسازی و مرمت شده است به گونهای که شکل نخستین آن تا اندازهای دگرگون شده است. درازای پل نزدیک به ۶۱ متر و پهنای آن بیش از ۷ متر است (شیخالاسلامی 1379).
چنانچه پیشتر اشاره شد، در بسیاری از متون قدیمی به بنای پل کرج اشاره است. ازجمله قدیمیترین اسنادی که در مورد پل کرج وجود دارد، ذکری است که حمدالله مستوفی از آن نموده است. در کتاب سرزمین خلافت شرقی آمده است: حمدالله مستوفی ضمن شرح کرج از پل رودخانه کرج نیز نام برده است و نوشته که این پل دارای یک طاق بوده است و آنرا به «خاتون» نسبت میدهند و بنا بر به عقیده برخی از کارشناسان مراد از «خاتون» زن ملکشاه سلجوقی است که به اقدامات عمرانی علاقهمند بوده و آثاری دیگر نیز اقدامات وی بر جا مانده است. آنچه از گفتار فوق برمیآید قدمت پل را به دوران سلجوقی نزدیک میکند؛ ولی نکته حایز اهمیت آن است که دوره تکمیل و تعمیر پل به شاهعباس صفوی باز میگردد و در این دوره است که شاهد شرحهای مختلف سیاحان از پل تاریخی کرج هستیم؛ نظیر شرحی که پیتر دلاوانه در سفرنامه خود از پل آورده است و همانطور که میدانیم سفر او به ایران در زمان شاهعباس رخ داده است (شیخالاسلامی 1379).
بر اساس وقفنامهاي كه در سال ١٠٢٧ ق نوشته شـده است، مهدي قـلي بـيگ جـغتاي ملقب به مــير آخــور بـاشي و فـرزند عليقلي سلطان سعدلو از رجال سياسي عصر صفوي درآمد حاصل از باغی در كرج ساوجبلاغ را بـراي نگـهداري از پـل رودخـانه كـرج اختصاص داده است[1]. پدر مهدي قـلي بـيگ جـزو امـرا و بزرگان منطقه چـخور سـعد و حـاكـم «قاقرمان» بود. زماني كه سپاه عـثماني مناطق شمال غرب ايران مثل ايروان و شروان را تصرف كرد او با آنها همراهي نمود و «محل اعتماد» آنها قرار گرفت؛ اما پسرش مهدي قلي بيگ به ايران آمد و موردتوجه شاهعباس اول قـرار گرفت. مولف تاريخ عالم آراي عباسي اين واقعه را در حوادث سال ١٠١٥ق يا ١٠١٦ ق ذكر كرده است؛ اما ملا مــنجم در حـوادث سـال ١٠٠٨ ق از حضور مهدي قلي بيگ در اردوي شاهعباس در محاصره مرو ياد مـيكند. همچنين حضور اين فرد را در جنگ با عــثمانيها در ١٠١٤ ق نـيز يـادآور مـي شود. گویا در سال ١٠٢٧ ق كـــه اردوي شاهعباس از مازندران به سوي آذربـايجان حـركت قزوين مريض شد و بـعد از مـدتي در شعبان همان سال فوت كرد نعش او به مشهد منتقل و در روضه مطهر دفن شد (جلالی 1380).
همچنین جیمز موریه در اولین سفر خود به ایران (1810 – 1809 میلادی مصادف با 1223- 1222 قمری ضمن عبور از کرج از پل شکسته روی رودخانه کرج و ساختمان مخروبه دیگری در نزدیکی آن ذکری به میان میآورد. بنا بر آنچه در پرونده ثبتی پل کرج اشاره شده است که احتمالاً این بناهای مخروبه در ارتباط با قلعه صمصام بودهاند (شیخالاسلامی 1379) که البته سندی برای اثبات این نظر ارائه نشده است. در سالهای پس از آن الکساندر که در سال 1827 میلادی، 1244 هجری قمری علاوه بر توصیف مجموعه سلیمانیه از پل کرج نام میبرد و از اتاق چایخانه که فتحعلیشاه برای استفاده از هوای خنک و مطبوق در پل ایجاد کرده و همچنین توصیف اوژن فلاندن و تصاویری که وی از پل تهیه کرده، دال بر تعمیرات و مرمتهای انجام شده در زمان قاجاریه است که استفاده از از چند نوع آجر در ساخت پل نیز موید این نکته است (خالقی مقدم, ۱۳۹۵).
گویا در سال 1330 شمسی که خسارات زیادی در اثر عبور و مرور وسایط نقیله به پل رسید و همچنین باوجود ساخته شدن پل جدیدی کنار آن، عبور و مرور از روی پل قطع گردیده و پس از این دوره و تاکنون با نظارت و اعمال کارشناسان آثار تاریخی پل تاریخی کرج حفظ و به طور مستمر مرمت شده است (شیخالاسلامی 1379). در سال ۱۳۸۸ عملیات مرمت پل آغاز شد و برای فراهم ساختن بازدید و گذر گردشگران روی این پل تاریخی و بکارگیری از فضای پیرامون پل که دربرگیرنده رودخانه و بستری سبز است ساماندهی روی پل و محوطه پیرامونی آن انجام گرفت. بدین منظور پل درحال سنگفرش شدن است و همچنین دو جان پناه در دو سوی پل جاسازی شده و دو پلکان ورودی برای آمد و شد در دو سوی پل انجام شده است.
قلعه صمصام: قلعه صمصام در مجاورت پل تاریخی و در کرانه رودخانه کرج و در مدخل ورودی این شهر قرار گرفته است. «دره کرج که از حصار شروع میشود و به کوههای کندوان و خرسنگ و کلون بستک ختم میگردد دره پر آب و آبادان است. کنار قدیمیترین ایام اهمیتی داشتهاند و بهمین جهت سلاطین یا حکام محلی باین نقاط توجهی داشته و بمنظور حفاظت راهها یا مقاصد دیگر در این دره قلاع مستحکمی بنا کرهاند از آنهاست» (ستوده 1335). در بستر رودخانه کرج و جادههای فرعی آن روستاهای زیادی شکل گرفته که اغلب از اهمیت زیادی برخوردار بوده و همواره در این دره قلعههای مستحکم دفاعی و نظامی ساخته میشده که نمونههایی از آن مانند قلعه شاه دژ در شمال روستای سر زیارت ارنگه و قلعه ری زمین در غرب روستای ری زمین قلعه گسیل در ابتدای تنگه گسیل[2] که به قلعه لورا هم شهرت دارد (قراخانی بهار 1380).
قلعه صمصام ازجمله بناهای تاریخی شهر کرج است که تاکنون مطالعات چندانی در مورد پیشینه آن صورت نگرفته است که احتمالاً این موضوع را میتوان در ارتباط با سکوت منابع تاریخی در خصوص این بنا دانست. آنچه مسلم است با توجه به قرارگیری پل کرج در مجاورت این بنا میتوان عملکرد اصلی بنا را در ارتباط با محافظت از این پل و جادههای منتهی به آن در نظر گرفت. همان طور که پیشتر اشاره شد، قلعه صمصام مشرف بر دره، رودخانه و پل تاریخی کرج است و در ورودی جاده حصار نیز قرار داشته است و در مجموع میتوان برای آن کاربری حفاظت و دیدبانی از پل و جاده فرعی منطقه حصار و رودخانه کرج را در نظر گرفت.
بنا بر آنچه در پرونده ثبتی قلعه صمصام آمده است «این بنا متعلق به دوره قاجاریه است که با مطالعات پژوهشی و بررسی بیشتر به نظر میرسد که قدمت بنای قلعه به قبل از قاجار هم میرسد. بنای قلعه در چند دوره تاریخی مورد مرمت و بازسازی قرار گرفته و به لحاظ اهمیت و موقعیت استراتژیک که کاربری دفاعی و نظامی داشته و در مسیر جاده اصلی و مخصوصاً در کنار پل تاریخی صفوی که یکی از پلهای مهم منطقه محسوب میشود. از نظر نامگذاری و وجه تسمیه «صمصام» اسم خاصی تلقی نمیگردد. در این بنا، به لحاظ اینکه ظاهراً با هیچ یک از شخصیتهای تاریخی دارای این نام قابل تطبیق نیست و مفاهیم آن موردتوجه قرار میگیرد که برای صمصام «تیغ و شمشیر بران» و نیز «درشت و استوار» ذکر شده است که این معانی با بنای قلعه تطبیق دارد. «صلصال» به معنی گل خشک شده و صورت دیگر آن سلسال به معنی آب شیرین و گوارا که به دلیل قرار گرفتن در بستر رودخانه پر آّب و شیرین کرج میتواتند این صورت نوشتاری هم صحیح باشد[3]» (قراخانی بهار 1380).
باوجود موارد ذکر شده در پرونده ثبتی اثر، در هیچ یک از منابع تاریخی مرتبط با شهر کرج اشارهای به استفاده از نام «صلصال» یا صمصام برای این قلعه نشده است. در کتاب سرزمین قزوین که در سال 1348 نگارش شده آمده است «قلعه صمصام ازجمله آثار تاریخی کرج است که در محل ژاندارمری فعلی واقع بوده و مردم محل آنرا متعلق به یکی از حکمرانان محل میدانند که فرزند او در دهکده کلاک قلعهای مستحکم بر پا کرده است و این قلعه در موقع آبادانی 4 برج داشته است» (ورجاوند 1374). بنای قلعه دختر کلاک به معنای قلعه دخترک یا آتشگاه قصران شهرت دارد به دوران سلجوقی و ایلخانی نسبت داده شده و با قلعههای شاه دزد، ری زمین، تنگ گسیل و شهرستانک ارتباط داشته است. این قلعه در سه کیلومتری شرق کرج در بالای کوه قلعه اسفندیار که در شرق روستای کلاک واقع شده است. لازم به ذکر است که در مسیر جاده چالوس و در کنار ارتفاعات مشرفبه دره رودخانه کرج قلاع دفاعی و نظامی مانند قلعه دختر شهرستانک، قلعه ری زمین، قلعه تنگ گسیل، قلعه شاه دژ ساخته شده که کاربری اطلاع رسانی حفاظتی و دفاعی و نظامی داشتهاند. با بررسیهای صورت گرفته در بنای قلعه صمصام، هیچ شاهدی مبنی بر تعلق بنا به پیش از دوره قاجاریه به دست نیامد و گمانه زنیهای صورت گرفته در قلعه نیز موید تاریخی پیش از دوره قاجاریه نبود. لازم به ذکر است که گمانهای که در کنار برج جنوب شرقی بنا ایجاد شد نیز باعث رد شدن فرضیه مدور بودن برجهای جبهه جنوبی شد که همین موضوع میتواند دلیلی بر متاخر بودن کالبد کنونی قلعه باشد. با توجه به موراد ذکر شده و بر اساس شواهد موجود، میتوان وجود ارتباط میان ساختار کنونی این قلعه و قلعه دختر کلاک را تا حدود زیادی دور از ذهن دانست.
درباره انتساب نام «صلصال» و «صمصام» به این قلعه، با توجه به اینکه در حال حاضر سند تاریخی مبنی برای این موضوع در دسترس نیست امکان اظهار نظر قطعی در این خصوص وجود ندارد. «صلصال» گل آزادى است كه آميخته شده است به ريگ يا صلصال گل است مادامى كه سفال كرده نشده است (اعتمادالسلطنه، 1367). با توجه به ساختار سنگی برج و باروهای قلعه چندان برای آن همخوان به نظر نمیرسد، هر چند معنای دیگر آن یعنی آب شیرین و گوارا به قرار گرفتن قلعه در نزدیکی رودخانه کرج منطقیتر به نظر میرسد. چنانچه نام اصلی این قلعه را همان «صمصام» در نظر گفته شود احتمالاً میبایست در جستجوی افرادی با نام و لقب صمصام، صمصام السطنه، صمصام الملک، صمصام الدوله و… بود. ازجمله افرادی که به لحاظ زمانی با دوره زمانی احداث این بنا (قاجاریه) قرابت بیشتری دارند میتوان به نجفقلی خان بختیاری مشهور به صمصام السلطنه و از سران ایل بختیاری[4] و مصطفی قلی بیات، معروف به صمصام الملک اشاره کرد[5].
یکی از رویدادهای تاریخی که احتمال انتساب نام این قلعه به «صمصام السلطنه» و قوم بختیاری را قوت میبخشد واقعه فتح تهران در انقلاب مشروطیت است که نقش پل کرج و احتمالاً بنای قلعه صمصام در آن بسیار پررنگ بوده است[6] (بهرامی دشتکی، 1396). در هنگامهای که تبریز در آتش مقاومت میسوخت و مبارزان سلحشور آن به فرماندهی ستارخان و باقرخان در تنگنا قرار گرفته بودند نامهای بیست صفحهای از صمصام السلطنه برای ستارخان و دیگر مبارزین تبریز فرستاده شد که به آزادی خواهان روحیهای تازه داد و درباریان مستبدان را در بهت و حیرت فرو برد. در روز بیست و نهم خرداد سال ۱۲۸۸ ه. ش نخستین شخص از سرداران مشروطه که آهنگ تهران کرد سردار اسعد بختیاری برادر صمصام السلطنه بود. او با هزار سوار بختیاری چندیدن تن از بزرگان و افراد درجه یک خانواده خود و یک دستگاه توپ ته پر از اصفهان به سمت تهران حرکت نمود. با شنیدن خبر مستقر شدن سردار اسعد در قم، سپهدار و مجاهدین گیلان هم از قزوین حرکت کرده و تا ینگی امام پیش آمدند و در آنجا توقف نمودند تا یفرم خان ارمنی که در این هنگام به رشت رفته بود بازگردد و با آمدن وی حرکت به سوی کرج آغاز شد. در این هنگام عدهای از قزاقها با سرکردگان روس و با یک دستگاه توپ در کرج بودند و سر پل آنجا را سنگر گرفته بودند[7]. عدهای از سرکردگان راضی به حرکت نبودند. ولی یفرم خان قبول نمود که پیش قراول باشد. او بیست تن از دسته خود جدا نمود و جلوتر فرستاد و خود به همراه سی نفر دیگر به دنبال آنها روانه گشت. او چون زبان روسی را خوب میدانست با تلفن راه شوسه با کاپیتن بلینسوف سرکرده روسی گفتگو کرد و گفت ما ناگزیریم خود را به تهران برسانیم. سرکرده روسی مقاومت نمود ولی پس از درگیری کوچکی با کشته شدن چهار نفر توپ را برداشته و گریخت و مجاهدین تا شاهآباد پیش آمدند، ولی متأسفانه در درگیری دیگری که بین آنها و قزاقها اتفاق افتاد، شکست خوردند و تا کرج عقب نشستند و چندان یکه خورده بودند که اگر پایداری یفرم خان و دیگر سرکردگان نبود از آنجا عقبتر میرفتند. از آن سو نجف قلی خان صمصام السلطنه که در اصفهان مستقر بود، نیروهای جدید به اردوگاه سردار اسعد سرازیر مینمود. در روز یازدهم تیرماه سردار اسعد آهنگ تهران نمود. از قم بیرون آمده و در علی آباد اردو زد و چون نیروهای وفادار به شاه به سرکردگی امیر مفخم در حسن آباد اردو زده بودند و حالا امیر مفخم تنها سردار بختیاری بود که به شاه وفادار بود و دیگران همگی به اردوگاه سردار اسعد پیوسته بودند، سردار اسعد راه را برگردانیده به رباط کریم آمدند و از آنجا با اردوگاه سپهدار در کرج ارتباط بهتری داشتند. مجاهدین گیلان از شکستی که خورده بودند پند گرفتند و سعی نمودند با نقشه و احتیاط بیشتری حرکت کنند و تصمیم گرفتند خود را به اردوگاه سردار اسعد برسانند و یکی شوند و کرج را رها نموده به سمت حصارک حرکت کردند (بهرامی دشتکی 1396).
وقتى مجاهدين به حصارك رسيدند خبر رسيد كه پيشقراولان گروه يپرم در نزديكى كرج با قزاقان درگير شدهاند. يپرم همراه گروههائى از مجاهدين، خود را به ميدان نبرد رسانيدند. قزاقها پس از سه چهار ساعت زدوخورد شديد چهار كشته به جاى گذاشته فرار كردند. به دستور محمدعلی شاه از مدتى قبل گروهى قزاق به فرماندهى يك افسر روس با تجهيزات كافى به كرج اعزام شده بودند. قزاقان براى جلوگيرى از پيشرفت مجاهدين گيلان كوههاى مشرف بر كرج و جاده را اشغال كرده و سنگرهاى متعددى ايجاد نموده بودند. چند توپ كوهستانى نيز از جانب آنها در ارتفاعات مشرف بر جاده تهران- قزوين و نيز پل كرج قرار داده شده بود. بدينترتيب عبور مجاهدان از كرج مشكل به نظر مىرسيد زيرا هنگام عبور از جاده با تيراندازى قزاقانى كه در ارتفاعات مستقر بودند مواجه مىشدند. فرماندهان گروههاى مختلف مجاهدين، كه از تاكتيك قواى دولت اطلاع يافته بودند بيم داشتند كه در زير باران گلولههاى توپ و تفنگ دشمن نتوانند افراد خود را از پل كرج عبور دهند. اما تصرف كرج به يك روايت با سهولت انجام شد و نيروى مجاهدين بدون برخورد با مقاومت قابل توجهى بر كرج مسلط گرديد. بنا بر گفته خود يپرم قزاقها بدون تيراندازى سنگرهاى مستحكم دره كرج را تخليه كرده بهسوی شاهآباد عقبنشينى نمودند. مؤلف تاريخ مشروطيت ايران داستان جنگ كرج و چگونگى صعود مجاهدان را به قله كوه از قول عمو رحيم فرمانده اين گروه چنين نقل مىكند:
«آب رودخانه آن روز خيلى زياد بود و نزديك بود چند نفر از ما را آب ببرد با تلاش بسيار از رودخانه در حالىكه تا كمر ما را آب گرفته بود تفنگها را بالا سر نگاهداشته و توبره بمب را روى سر گذارده از رودخانه عبور كرديم و در پناه يك سختى كوه كه ما را از نظر دشمن مىپوشانيد به طرف قله صعود كرديم و پس از دو ساعت راهپيمائى در قلههاى سخت بالاى سر قشون دشمن را گرفتيم و براى علامت، بيرق قرمز را به اهتزاز درآورديم؛ يفرم كه دوربين در دست منتظر علامت ما بود همينكه متوجه شد ما بالاى سر دشمن را گرفتهايم با دو توپ ماكسيم كه در اختيار داشت سنگرهاى دشمن را زير آتش گرفت و مجاهدين هم از پشت سنگرها و بام عمارات به تيراندازى پرداختند. همينكه صداى توپ اردوى مجاهدين بلند شد ما هم با بمبهاى دستى به طرف سنگرهاى قشون دولتى حمله برديم و سنگرها را يكى بعد از ديگرى بمباران كرديم. جنگ سختى درگرفت كه بيش از دو ساعت بطول انجاميد و چون دشمن خود را از بالا و پائين ميان آتش توپ و بمب يافت و مقاومت و پايدارى را بىنتيجه پنداشت با دادن تلفات سنگين سنگرها را يكى بعد از ديگرى تخليه نموده و راه فرار پيش گرفتند. خوشبختانه قشون دولتى پل كرج را به كلى خراب نكرده بودند و قشون ملى توانست از روى پل گذشته و قشون فرارى دشمن را تعقيب كند به طورىكه منتصر الدوله نقل ميكرد تلفات قشون ملى در آن جنگ سنگين بود» (پرتو 1388).
موضوعى كه درواقعه فتح كرج و شكست مجاهدين در كاروانسرا سنگى موجب تعجب و شگفتى بسيار است اختلاف فاحش بين نوشتههاى مختلف است. با آنكه بعضى از روايات متعلق به كسانى است كه شاهد عينى واقعه بوده و خود به نحوى در آن شركت داشتهاند ولى هيچگونه شباهتى بين آنها وجود ندارد. كسروى خيلى به اختصار از اين واقعه مىگذرد؛ او مىنويسد:
«در اين هنگام انبوهى از قزاق با سركردگان روس و با توپ و متراليوز در كرج بودند و سر پل آنجا را سنگر كرده استوار مىنشستند. اين امت پاره سردستگان خرسندى نمىدادند بر ايشان تاخته شود. يفرم خان به گردن گرفت با دسته خويش پيش جنگ باشد. فردا بامدادان بيست تن از دسته خود را جلوتر فرستاد تا خود او با سى تن ديگر از پى روانه گردد و چون زبان روسى را نيك مىدانست با تلفن راه شوسه با كاپيتن بلينسوف سركرده روسى گفتگويى كرد. يفرم مىگفت ما ناگزيريم خود را به تهران برسانيم؛ شما بيهوده خود را رنجه مداريد و مايه خونريزى نباشيد. كاپيتن روسى پاسخ داد: من يك سپاهىام و كار سپاهى جنگ مىباشد. در اين هنگام به يفرم آگاهى رسيد دسته پيشرو به دشمن رسيده و جنگ آغاز كردهاند و اين امت نايستاده خود را به رزمگاه رسانيد و با مجاهدان جانباز ورزيدهاى كه بر گرد سر داشت از گرد راه بر دشمن تاخت و يك ساعت نكشيد كه ايشان را از پيش راند. كاپيتن روس با آن لاف سپاهيگرى همينكه چهار تن كشته داد توپ و متراليوز را برداشته بازگرديد» (کسروی ۱۳۹۰).
دكتر عبد الحسين نوايى نيز در مقالات فتح تهران واقعه را تقريبا به همين صورت نقل كرده مىنويسد:
«كميسيون جنگ تصميم گرفت از دسته يفرم بيست و پنج نفر پيشقراول به سركردگى گيراكس كه اهل تبريز بود به كرج بفرستد و اردو از عقب حركت كند… در حدود يك ساعت بعد از حركت پيشقراول، اردو به حركت درآمد و در جلو آن نظم السلطنه معروف به حاجى سرتيپ (برادر حكيم الملك) و يفرم حركت مىكردند. چون از حركت در حدود هزار نفر سوار گرد و خاك بسيار زيادى بلند شده بود بعضى قسمتهاى اردو عقب مانده و بعضى هم از راه شوسه خارج شده راهپيمايى مىكردند… پيشقراول قزاق به مجرد رسيدن دسته مجاهدين از اطراف كرج تاخت مىكند براى عقبنشينى به طرف پل يعنى به طرف تهران. چون پيشقراول قزاق، كه در حدود شصت نفر بودند، سوار و به طرف كوه پا به فرار مىگذارند؛ از سنگر كوه كه مقابل پل بود آتش نمىكنند و پيشقراول مجاهدين هم از پشت قزاقها تاخت كرده از پل مىگذرند؛ در آن طرف پل در امان بودند، چون سنگر قزاقها در حالى بود كه به پل حكومت مىكرد ولى به زير كوه، كه جلو پل بود، سوار نبود… بههرحال دسته يفرم قزاقها را تعقيب مىكرد و قزاقها در بين راه نزديكترين محلى كه پيدا كردند كاروانسرا سنگى بود كه تا سال گذشته وجود داشته و به آنجا پناه برده دروازه را بستند و از بالاى ديوار شروع به تيراندازى نمودند. ما از طرفى حاجى سرتيپ و مجروحين را به چاپارخانه حصارك فرستاديم و از طرف ديگر مجاهدين قزاقها را تعقيب و كاروانسرا سنگى را محاصره كرده بودند… »
آنچه كه على ديوسالار (سالار فاتح) در اينمورد نوشته است به نظر صحيحتر از نوشته ديگران مىرسد زيرا صرفنظر از آنكه خود از سران مجاهدين بود و درواقعه كرج و كاروانسرا سنگى حضور داشته روايت او با واقعيت انطباق بيشترى دارد. وى مىنويسد:
«… دستههاى مجاهدين از خط شوسه دستهبهدسته به سمت حصارك رهسپار مىشد. در حصارك شنيده شد كه پيشقراول دسته يفرم در كرج با قزاقها مشغول زدوخورد هستند. من ديگر ماندن در حصارك را درست ندانسته به شتاب تمام به سمت كرج حركت كردم. در قلعه امام جمعه شنيده شد قراولان طرفين با هم جنگ كردند و اردوى قزاق به سمت تهران رفته است. تعجب كردم كه همچو چيزى چگونه راست خواهد بود؟ زمانىكه به كرج رسيدم ديدم يفرم نيز آنجاست. از تفصيل واقعه جويا شدم گفت فقط دو نفر از طرفين زخمدار شدند و اردوى قزاقخانه عقب كشيد و به سمت شاهآباد رفت… به محض اينكه با يفرم يك فنجان چاى خورديم با مختصر صحبتى براى تعقيب اردوى دولتى از پل كرج گذشته چنانكه به دنبال فرارى از جنگ مىروند به راه افتاديم. بدوا علت حركت قزاقها به سمت عقب يعنى شاهآباد را مىنويسم و بعد تعقيب اردوى دولتى را شرح مىدهم. اردوى كرج كه مركب از پانصد قزاق و توپخانه مكفى بود مواظبت اعمال ما را مىنمودند. براى جلوگيرى ما در كرج ساخلو بودند. روز قبل لياخوف رئيس كل قزاقخانه از تهران براى سركشى اردو به كرج آمده از حركات مجاهدين چنين استنباط كرد كه هرگاه در كرج جنگ مجاهدين و قزاق شروع شود ممكن است مجاهدين پياده، شبانه تمام را سركوب و سنگرهاى طبيعى آنجا را گرفته اردوى دولت نتواند كارى از پيش ببرد… در هرصورت جاى اردوى دولتى به اين لحاظ تغيير يافته به شاهآباد رفت. مقدمه دسته مسيو يفرم همان موقع رسيده بود كه اردوى قزاق از پل كرج گذشته بودند. پنجاه نفر از قزاقها، كه قراول پشت سر اردو بودند، با دسته مسيو يفرم برخوردند و جنگ كردند و چون شب شد جنگ آنها تا نيم فرسخ آن سمت پل خاتمه پذيرفت. بعد از آنكه من با مسيو يفرم از پل عبور كرديم اردو نيز عقب ما را گرفته به مسابقه مثل گرگ كه عقب رمه گوسفند بيافتد به سمت شاهآباد اسب مىتازيم… » (توکلی 1393).
قزاقها پس از عقبنشينى از كرج در كاروانسرا سنگى مستقر گرديدند و اين كاروانسرا را، كه بهصورت يك قلعه مستحكم جنگى بود سنگر قرار داده توپها و مسلسلها را در ارتفاعات و نقاط حساس آن جاى دادند. صبح روز بعد لياخوف رئيس بريگاد قزاق نفرات تازهنفسى را همراه مهمات به كاروانسراسنگى رسانيد. مجاهدين از محاصره كاروانسرا نتيجهاى به دست نياوردند و مجبور به عقبنشينى گرديده به كرج بازگشتند. تعدادى از آنها كشته و زخمى شدند و برخى ديگر نيز متوارى بودند. بدينترتيب در نبردها و برخوردهائى كه از ابتداى قيام رشت رخ داد براى نخستينبار مجاهدين گيلان طعم تلخ شكست را چشيدند. سفير انگليس در تهران طى گزارشى به وزير امور خارجه دولت متبوع خود مىنويسد:
«در اين جنگ ملتيان شكست خورده و دوازده نفر از آنها كشته شده است. يفرم كه معتقد بود در اين جنگ ايرانى با ايرانى حتى الامكان بايد از خونريزى جلوگيرى شود، دستور آتشبس داد… تيراندازى تمام شد. يفرم يك دسته از مجاهدين را به رياست محمد بيك قفقازى فرستاد كه وسط راه بين تهران و كاروانسرا سنگى موضع بگيرند، كه از شهر براى كاروانسرا سنگى كمك نرسد و هريك از مجاهدين در گوشهاى خوابيدند. قسمت عمده مجاهدين در كرج باقى مانده بودند و وقتى هوا روشن شد ملاحظه شد كه عدهاى سوار از دره تپههاى جلو ما به طرف كرج مىروند. پس از ملاحظه با دوربين معلوم شد كه اين عده همان عده محمد بيك است كه عقبنشينى مىكنند و جرئت اين را هم ندارند كه از راه شوسه بيايند از اين جهت به تپه ماهور زدهاند. از نزديكى كلاك سوارى فرستاده شد، معلوم گرديد كه صبح قبل از آفتاب محمد بيك ديده است كه پنج دستگاه گارى حامل قزاق مىآيد براى كمك و محمد بيك به جاى آنكه طبق دستور از حركت آنها چهارده نفر مسلمان، يك نفر روسى آلمانىنژاد و بقيه ارمنى… با مشاهده اين وضع ما مجبور شديم عقبنشينى كنيم. ضمنا اگر قزاقها در كاروانسرا متوجّه عقبنشينى ما مىشدند قطعا حملهور مىشدند. به اين لحاظ يفرم دستور داد ده نفر دهنفر هردسته جداگانه عقبنشينى كنند. عاقبت هم خود يفرم ماند و يكى از مجاهدين. بدبختانه اسب اين مجاهد پيدا نشد و يفرم او را به ترك خود نشاند و به طرف كرج عقبنشينى كردند. مجاهدين در كوه كرج موضع گرفتند. «ما تقريبا وضع ديروز را داشتيم با اين تفاوت كه كوه كرج و پل در تصرف ما بود. در صورتىكه ما فاتح بوديم و مىبايستى كار قزاقها را در كاروانسرا سنگى يكسره كرده باشيم. همان روز اين موضوع در كميسيون جنگ، كه در باغ معروف به مادرشاهى (مدرسه فلاحتى امروز) بود مطرح شد و يفرم پس از اوقات تلخى زياد تقريبا به حالت قهر با دسته خود از كرج خارج شده و در كوهپايه در قريه محمودآباد (اگر اشتباه نكنم) مستقر گرديد. »
آنچه در این میان عجیب به نظر میرسد آن است که در منابع تاریخی مرتبط با واقعه تقابل نیروهای ملی و دولتی در محدوده سر پل کرج، اشارهای به قلعه صمصام در نبردهای این منطقه نشده است؛ این موضوع میتواند دلیلی بر این واقعیت باشد که ممکن است بنای قلعه صمصام در زمانی پس از رویدادهای انقلاب مشروطه احداث شده باشد. از سوی دیگر به رغم اینکه صمصام السلطنه نقش بسیاری موثری در وقایع این دوره و رهبری جریان فتح تهران داشته است اما وی همزمان با این وقایع در شهر اصفهان اقامت داشته است و این موضوع میتواند انتساب نام وی به قلعه صمصام را دچار مشکل سازد. به هر حال با توجه به اینکه پس از فتح تهران شاهد حضور پررنگ خوانین بختیاری در منطقه کرج و تملک بسیاری از آبادیهای آن توسط آنها هستیم این احتمال کماکان به قوت خود باقی است.
همان طور که پیشتر اشاره شد، فرد دیگری که ممکن است قلعه نام خود را از وی گرفته باشد، مصطفی قلی بیات ملقب به «صمصام الملک» است. وی که در دوران پهلوی اول عهده دار وزارت فلاحت و فواید عامه بود توانست پایههای تشکیلات کشاورزی نوین ایران را بنا گزارد. نکته قابل تامل اینکه وی اقدامات عمرانی بسیار برجستهای در شهر کرج انجام داده است که ازجمله میتوان به احداث دانشکده کشاورزی و سرمسازی حصارک کرج اشاره کرد (سیاسی, و دیگران 1326). به هر حال باید توجه داشت که در حاضر سندی برای انتساب قلعه صمصام به این افراد وجود ندارد و ازاینرو این موضوع کماکان نیازمند بررسی و انجام مطالعات بیشتر خواهد بود.
آنچه مسلم است از بنای قلعه صمصام در دوره پهلوی بهعنوان ژاندارمری استفاده میشد و پس از آن نیز بهواسطه جانمایی بسیار مناسب بنا در ورودی شهر کرج، همواره از آن بهعنوان مکانی برای استقرار نیروهای انتظامی بوده است. در این دوره تغییرات زیادی در کالبد بنا ایجاد شد و بسته به نیازهای کاربران فضاهای جدیدی دربخش های غربی بنا ایجاد شد؛ علاوه بر این در دوره پهلوی دومبخش های الحاقی در فضای میانی میانسرا احداث شد که تا حدود زیادی ساختار کلی بنا را دچار تغییر و دگرگونی نمود.
بنا بر آنچه در گزارش کارگاه پژوهشی قلعه صمصام آمده است «آخرین الحاقات و ساخت و ساز مربوط به سالهای 1345 و 1355 است که پاسگاه ژاندارمری کرج در این مکان مستقر بوده (پروندههایی که از اتاق ضلع شمالی در زیر آوار به دست آمد گویای همین مطلب است) و سپس بعد از انقلاب اسلامی قلعه بهصورت متروکه در آمد و در اختیار نیروی انتظامی قرار میگیرد. در سالهایی که بنا در اختیار نیروی انتظامی قرار داشته آسیبهایی زیادی به آن وارد شد، تا جایی که سقف اتاقهای ضلع شمالی و غربی و شرقی در اثر رطوبت و فرسایش کاملاً فرو ریخت. برجهای قلعه در ضلع جنوب شرقی و غربی در قسمت سقف و دیوارههای مورد تخریب قرار گرفته که به علت ترکیدگی لولههای آب در بنا به مدت 15 سال رطوبت بیش از حد ساختمان را بسیار سست و پایه دچار فرسایش نمود».
پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز عملکرد بنا کماکان نظامی خود را حفظ نمود و ابتدا در غالب ژاندارمری و سبب بهصورت پاسگاه نیروی انتظامی دایر بود. تا اینکه در سال 1373 شمسی، نیروهای انتظامی مستقر در قلعه به دلیل کمبود فضای کافی و تخریب قسمتهای زیادی از بنا آن را ترک نمودند. در نهایت این بنا در سال 1377 به شماره 2245 ثبت ملی شده و در فهرست بناهای واگذارشده به صندوق احیا و بهرهبرداری از بناها و اماکن تاریخی و فرهنگی قرار گرفت. پس از تحویل گرفتن بنا از نیروی انتظامی که به دستور دادستان و حکم دادسرای عمومی و انقلاب کرج صورت گرفت کارگاه پیگردی و پاکسازی قلعه صمصام در مورخ 4/10/85 با حکم اداره میراث فرهنگی آغاز شد. ابتدا دیوار آجری با روکش سیمان که توسط شهرداری در سال 1377 جلوی درب ورودی قلعه کشیده شده بود برداشته شد و پس از باز کردن درب فلزی قلعه، راهروی ورودی که از خاک زباله و نخاله انباشته شده بود مورد پاکسازی قرار گرفت و سپس از حیاط وسط عملیات پاکسازی و پیگردی آغاز شد و اتاقهای اطراف حیاط میانی مورد پاکسازی قرار گرفت تا کف سیمانی در حیاط و کف موزاییک شده در اتاقها مشخص گردید. سپس درخت تنومند (توت) که در وسط حیاط و پشت سرویسهای بهداشتی الحاقی قرار داشت و شاخ و برگ آن تمام فضای حیاط و اتاقهای اطراف را پوشانده بود قطع گردید و در ادامه پاکسازی و پیگردی مشخص شد که بنای قلعه در چندین دوره دارای تغییرات بوده و مرمت و الحاقاتی در آن صورت گرفته است (گزارش کارگاه پیگردی و پاکسازی قلعه صمصام، 1385). در سال 1391 شمسی اقداماتی برای مرمت اضطراری و خواناسازی فضاهای این بنا صورت گرفت که متأسفانه همین اقدامات در مواردی با آسیبهایی به ساختار و اصالت تاریخی بنا همراه بوده است.
[1] – وی موقوفاتي بسیاری به ویژه به حرم مطهر امام رضا (ع) از خود به جای گذاشته كه نشان از ميزان دارايي او از يك سو و توجه او به امور خيريه و عــمرانـي از سـوي ديگـر دارد. وی علاوه بر موقوفات زیادی که اختصاص داده است.
[2] – قلعه دختر دريكي از آبادي هاي دهستان «شاد» است كه در سه كيلومتري شرق جاده اصلي كرج- چالوس واقع شده است. در اين قسمت از جاده يعني در 52 كيلومتري شمال كرج ، تنگه اي وجود دارد كه به تنگ گسيل معروف است. چندين سال است به دليل صعب العبور بودن اين تنگه، جاده اصلي از ميان تونلي كه در كنار تنگه ايجاد شده مي گذرد كه به «قلعه دختر» معروف است.
[3] – در 15 كيلومترى شمال شهر تالش در روستاى ليسار قلعه ای موسوم به ليسار وجود دارد كه مردم اطراف، آن را «قلعه صلصال» می نامند. قلعه بر فراز تپهاى به ارتفاع 100 متر از زمينهاى اطراف بنا گرديده است. ساختمان دژ بر روى يك صخره سنگى قرار گرفته و ديوارهاى آن با استفاده از سنگ و يا آجر با ملاطى از ساروج استوار شده است. ارگ دژ بر بالاى تپه قرار دارد و امروزه تنها ديوارهاى آن برجاى مانده است. ظاهرا ارگ در طبقات مختلفى بنا گرديده كه طبقات زيرين آن به دنبال ريزش طبقات بالا پر شده است (اصلاح عربانى 1374).
[4] – نجفقلی خان فرزند حسینقلی خان ایلخان بختیاری و حاجی بیبی مهرافروز دختر شفیع خان فرزند ظهراب خان در چهراز بود و در سال ۱۲۲۹ زاده شد. پس از مرگ پدر در ۱۲۸۱ قمری از مظفرالدین شاه لقب صمصامالسلطنه و مقام ایلخانی گرفت. صمصامالسلطنه در جنبش مشروطه به مخالفان محمدعلیشاه پیوست و با برادر خود علیقلی خان سردار اسعد همراه شد. او به همراه سواران مسلح بختیاری اصفهان را تصرف کرد و حکومت اصفهان را در ۱۳۲۶ ه.ق بهدست گرفت. در ۱۲۸۹ رئیسالوزرا شد و تا ۱۲۹۱ در این منصب باقی ماند.
[5] – مسئله اولتیماتوم روسیه برای اخراج مورگان شوستر مستشار آمریکایی مالیه در زمان تصدی صمصام السلطنه پیشآمد. او بر خلاف مجلس از موافقان پذیرش تقاضای روسها بود. او بار دیگر در سال ۱۲۹۷ شمسی به مدت چهار ماه به نخستوزیری رسید و زمانی که احمدشاه فرمان عزل او را صادر کرد، مدتی حاضر به پذیرفتن نبود و خود را نخستوزیر میدانست. پس از پیروزی انقلاب کمونیستی در شوروی، لنین برای اثبات حسن نیت خود نسبت به ملل ضعیف جهان الغای تمام امتیازات استعماری دولت تزاری پیشین را اعلام کرد. دولت صمصامالسلطنه نیز از این فرصت استفاده کرد و در ۴ مرداد ۱۲۹۷ در مصوبهای عهدنامه ترکمانچای و دیگر امتیازات واگذار شده به دولت روسیه تزاری را ملغی اعلام نمود. در انتخابات دوره چهارم مجلس شورای ملی به نمایندگی تهران انتخاب شد. در سال ۱۳۰۰ هنگامی که کلنل پسیان در خراسان قیام کرده بود حکومت خراسان به وی پیشنهاد شد، ولی او به خراسان نرفت. در ۱۳۰۸ نیز به فرمانداری چهارمحال و بختیاری منصوب و به حل اختلافات در این منطقه مأمور شد. صمصام السلطنه در سال ۱۳۰۹ در اصفهان درگذشت و در تکیه بختیاریها در تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد.
[6] – در دوران استبداد صغیر سه جریان فکری در بختیاری وجود داشت که دو جریان همسو و همفکر مشروطه خواهان بودن و جریان سوم مخالف مشروطه بود. جریان نخست شامل نجف قلی صمصام السلطنه، حاج علی قلی خان سردار اسعد که با مذهبیون اصفهان حاج آقا نورالله نجفی و دیگر علما مراوده داشته اند. جریان دوم شامل ابراهیم خان ضرغام السلطنه پسر بزرگ ایلبگی، که با سید احمد نوربخش رئیس دراویش دهکرد ارتباط داشته و ابوالقاسم خان ضرغام پسر او با حیدر عمواغلی از مبارزان تبریز مراوده داشته اند. جریان سوم جریان مخالف مشروطه که شامل سردار جنگ، سردار اشجع و امیر مفخم بود که امیر مفخم تا پایان کار محمدعلی شاه و پناهندگی ایشان به سفارت روسیه از وی حمایت نمود. (بهرامی دشتکی 1396).
[7] – در کتاب گیلان در این باره آمده است «در جستجو معلوم شد كه پل كرج سنگربندى شده و 600 نفر قزاق با دو توپ صحرايى و دو اسلحه مسلسل در كرج قرار دادهاند. سپهدار و ديگران زدوخورد با اين قوه پرزور را مقتضى نمىديدند و اين عمل را ديوانهوار مىشماردند. يفرم اصرار كرد و بامداد روز ديگر 20 نفر جلو فرستاد و خودش بعداز ظهر با 30 نفر حركت به كرج كرد» (پرتو 1388).